برایم بخند ............برای ستاره ات بخند زندگی ام .......بخند......باور من .........
من اینجام ..........ستاره ات اینجاست .......کنار تو .......
من اینجام ..........ستاره ات اینجاست .......کنار تو .......
-
دورم از تو
بي قرار گرماي دلت ...
مي لرزم اينجا......
احساس مي شوي ...چون سايه ي خميده بر ديوار
مي رقصي بر بي تابي من
و چه نزديک است خاطراتت
چسپيده به ذهنم
نقش بي همتاي رخسار تو ...
دلتنگي ام را مي پوشانم
با بستري از کلمات
اما باز
کسي در دلم
تو را صدا مي زند
مي خواهم از تو بگويم ....... از تو بهترينم
دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد
با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست
دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام
آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي
مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود
ولي عشق تو همچنان پابر جاست
با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان
كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
همیشه باش
حضور داری
در تمام روزهایی که من فکر می کنم زندگی زیباست
و زیبایی حضورت لحظه هایم را چه عاشقانه کرده
و من با تو زندگی را دوست دارم
وقتی هستی آسمانم آبی ست...خالی از طوفان دلتنگی
و گنجشکها هم صدای عشقند و آواز خوشبختی می خوانند
گلها به رویم لبخند می زنند و نسیم چه مهربان است با من
شمعی هستی برای پروانه ای که بی قرار طواف می کند تو را
و مهمانی لبخند هاست بر لبهای خاموش
چشمهایم را بسته ام و حضورت را با همه وجودم حس می کنم
و در سینه فریاد دوستت دارم سر می دهم
تا کسی نشنود و نداند راز بودنت را...
به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم...........!
بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
...........می ترسم!
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
ღೋღ جشن.....25 اسفند سالگرد پایان سرایش شاهنامه فردوسیღೋღ
اینم از سبزه .......
مانی نگاه کن ........ببین اینها برای سفره عیدمون قشنگن .......
برای تو می نویسم
برای تو می نویسم
برای تویی که تمام تنهاییم پراز یادتوست
برای تویی که احساسم از آنِ وجود نازنین توست
برای تویی که تمام هستی ام درعشق تو غرق شده
برای تویی که هرلحظه دوریت برایم مثل یک قرن است
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است
برای تویی که عشقت معنای بودنم است
برای تویی که غم هایت معنای سوختنم است
دوستت دارم خوب من
دوستت دارم
ثانیه ها میگذرند و آنچه باقی میماند خاطره هاست...................
اما خاطره های با تو بودن در هر ثانیه ام هست.........
پس تا ابد بمان تا بدانم..........
واژه ای زیباتر از دوست نیست...........
دوستت دارم
بهار که می آید ، دستان باد بوی شکوفه می دهد.
جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند.
آرام و آهسته.
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند.
من یقین دارم بهار می آید
اما این را هم می د انم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند ...
بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار ،میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود
بهار عاشق بود و زمین معشوق .
عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود .
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت .
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کر
گفتی به خوابم می آیی
وآمدی
دستانت پر از گل بود
و دیدگانت غرق مهر
آمدی آرام کنارم نشستی
من بودم و دلی پر از فراق
تو بودی و عالمی اشتیاق و
اتاقی که لبریز بود از عطر وجودت
ایکاش دروازه ی شب بسته بود
و قاصد بیداری نمی آمد
چون یه مدت نمیتونم بیام مجبورم غیر مستقیم بهت بگم
یادت قبل رفتنت بهم عشق، احساس و دوست داشتنت تقدیمم کردی
در برابر گرانبهاترین هدیه ات
تنها
قلب، احساس عشق و دوست داشتنم تقدیمت میکنم
دوستت دارم دوستت دارم
یه خبر خوب اینکه هفته دیگه از تنهایی در میام ولی در عوض کلی کار هست برای انجام نمیتونم بیام باشگاه اما هر وقت دل تنگت بشم نمیدونم چیکار کنم برای همین دوباره شماره و ایمیلم برات گذاشتم اومدی بهم پیام بده تا تو مدتی که نیستم با هم باشیم الان هم باید سریع برم امروز اخرین روز دانشگاهم هست
سپردمت به همون خدایی که ما رو برای هم افریده و مهر و محبت تو قلبمون گذاشته امیدوارم مراقب خودت باشی
دوستت دارم -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...