دلم سازي ميخواد كه تارهاش از جنس موهاي مشكي تو باشه.. و با عشق كوك بشه..
-
کجا رفتید پس؟
مخ منو کار گرفتین؟
فقط مي خوام دنيام با رنگ چشماي تو ف_ي_ل_ت_ر باشه...
کاناپه هنوز عطر تو را به خود نگهداشته است، آرامش بوییدن تو دوباره مرا در بر می گیرد و خاطرات کثیفمان افسار حواسم را می کشد..
مدت هاست برای استراحت روی تخت نمی روم، با عطر تازه ی گل های دیگر خوابم نمی برد..
(م)
فقط یک شب دیگر تو را می خواهم..
یک شب قطبی..
دریا،
بطری شیشه ای تو را رسانده بود..
پیغامت را نخواندم،
دیر شده بود..
داشتم با صدف ها آفتاب می گرفتم..
چقدر ناشی بودیم.. حتی دندونامونم به هم می خورد..
محاله فراموش کنم...
Damn...
گیج بودم و درست یادم نمیاد کی بود که می گفت: خاطرات چوب های تری هستند که ترکه هاش نرمه اما خیلی درد داره..
در و دیوار دنیا رنگی است.
رنگ عشق!!!خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق!
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.
از هر طرف كه بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما كاش چندان هم محتاط نباشی؛ شاد باش و بی‌پروا بگذر، كه خدا كسی را دوست‌تر دارد كه لباسش رنگی‌تر است...thanx
لا به لاي لجن زار فراموشي
خود را به بي خيالي زده ام
و سايه ام با علف هاي هرز مي رقصد..
يادم اما،
از گيسوي تو حلق آويز است...
(م)
افسانه ی رفاقت ها به دلم نشست
راه را پیمودم که هم پیمان نیلوفر شوم
اما..
هم بستر مرداب شدم
(م)
حرفــــهــايـــــی هســـتــند از جنـــسِ شــيـــشه
...زود مــــی شِكــَنــَند
. امـــا نـــاجـــور مـــی بــــُرَنـــــد ..ببخشید؟
چیو؟
خفاش های افکارم آشفته بال می زنند
و دریای سکوت شبم را متلاطم می کنند
و تنها جریان خونی که سیرابشان می کند
پشت قرمزی لب های تو نهفته است
(م)
رفتن ، هميشه رفتن نيست.
گاهي نشسته اي روي مبل .
ليوان چاي را گرفته اي دستت
وحتي شايد درجواب حرف هاي کسي سر تکان مي دهي.
شايد سر کلاس باشي
يا حتي ...
شايد پشت پنجره بهار باشد
شايد پايت روي برف هاي ترد زمستان باشد.
مهم نيست .
وقت رفتن که برسد ،
خودت مي فهمي.
نه بال لازم است نه بليط هواپيما و اتوبوس.
از سرزمين هاي يخ زده خودت مي روي
به دوردست هاي نا شناس خودت.
هنوز نشسته اي سر کلاس ،
هنوز چايي مي نوشي،
فقط تو ديگر نيستي
کسي نخواهد فهميد ولي ،
تو از خودت کوچ کرده اي...
هميــــــــــــــن !!!
قصه ي "اين حوالي توقف ممنوع است" را براي من نگو..
كه من بارها حصارها را شكافته ام
و قانون شكني عادتم شده..
چه حسي داره.. واقعا با چشم هاي خودم دارم گردش زمين رو مي بينم..
به سلامتي گاليله كه فكر مي كرد زمين دور خورشيد مي چرخه..
چه ساده دل بود.. باور كن همين الان مي تونم ثابت كنم همه چيز داره دور من مي چرخه
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها که اشتباه نمی‌کنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا می‌رسند
بعضی هم به دريا نمی‌رسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد
دوستان چوب كاري مي كنن ديگه.. شاعر نيستم.. يه چيزايي از توي قلبم مياد نوك انگشتام و اينجا مي نويسم.. برام افتخاره كه دوستاني مثل شما نوشته هام رو مرور مي كنن...
ای ول داری داداش
سلام دوست شاعر من
خیلی متن ات با حاله
عشق کردم خوشم اومد
چنگال هايم را با بي ميلي گشودم
مي دانستم چشمم هميشه دنبالش خواهد بود، اما
مشكي پركلاغي چشم هايش
وقت آزاد بودن خاص تر به نظر مي رسيد..
درخت ريشه اش را تا جايي كه مي توانست در زمين فرو مي كرد...
و من سايه ي تن تو را مي بوييدم و قصه ي درخت را مرور مي كردم..
مطمئن باش مي بازم
آخه تو بي بي دل من هستي
حتي حاضرم كوت بشم ولي تا آخرش تو رو تو دستم نگه مي دارم
علم پزشکی ثابت کرده است که شکستن دل واقعیت است. یعنی وقتی دل کسی میشکند در قلب ا...تفاقی می افتد مثل یک خون ریزی کوچک یا یک جراحت .... که حتی می تواند منجر به سکته قلبی شود....
تو دوست ِ خوب ِ من ، اگر نمیتوانی دلی را نشکنی و اگر طاقت نداری که دلت بشکند ، وارد هیچ رابطه ای نشو ...
و باز هم تو دوست ِ خوب ِ من ... هم مراقب ِ دل ِ خودت باش هم دل ِ دیگران...!
برف نامردي ها را سال ها روي پوست گرمم نشاندي
از من مجسمه ي يخي تراشيدي
و از سرمايم گلايه كردي و دور شدي..
ديروز فرشته ي مرگ چه ساده از كنارم گذشت و نديد كه زنده ام..
چه اعتمادي به حرفاتون كرده بودم.. فكرشم نمي كردم كارت عضويتون تو كافه ي داغون ها خيلي وقت پيش باطل شده باشه..
ديگه مهم نيست چون همانطور كه كه هميشه براتون گفته بودم : در نهايت فقط خوبي ها باقي مي ماند...
Khahesh mikonam doste aziiiiiiiiz....
هـــی فلانــــــــــی!
خسته ام از جنس قلابیِ آدمها راهت را بگیــر و برو...
حوالـــــــــــــــی ما تا هميشه توقف ممنوع است...!!! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...