mahyam68
پسندها
1,445

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شرمنده کردی
    این :دییییییییی گفتن رو کی بهت یاد داده کوچولو؟
    بترکی که میای اینجا نه تبریک میگی نه سیلام موکونی !!!
    چه جالب ؛ منم گاهی مینوشتم قبلا ؛

    مدتیه که وقت نمیکنم(یکی دوسال).

    البته چون معرق ِ خط کار میکردم، بیشتر به خط متمایل شدم .

    من فعلا میرم محیا جان؛ خیلی خوشحال شدم .

    به امید دیدار دوباره...:gol:
    سلام محیا بانو جان عزیز.:gol:

    خواهش میکنم؛ ناقابل بود. منم به خط علاقه دارم .

    شما که کم پیدایی و نا پیدا : دی
    .
    .
    25 فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری گرامی باد! :gol:

    :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
    جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد
    رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد

    سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید
    اندیشهٔ وصالت، جز در گمان نگنجد

    هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را
    زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد

    آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند
    هم در زمان نیاید، هم در مکان نگنجد

    اندر ضمیر دلها، گنجی نهان نهادی
    از دل اگر برآید، در آسمان نگنجد

    عطّار وصف عشقت، چون در عبارت آرد
    زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد

    :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:

    آرامگاه عطار، لطفا کلیک کنید :

    سلام و درود بر محیا عزیز .:gol:

    حالت چطوره ؟

    مثل اینکه یه ذره دیر رسیدم ؛

    رد میشدم ، گفتم سلامی گفته باشبم .
    بابت تاخیر در پاسخ ببخش؛ یه لحظه سرعتم به حد لاک پشت بریری گرفته رسید : دی

    واااااااای چه دعاهای قشنگی.

    مرسی محیا بانو جان عزیز.
    منم از دیدارت دوباره ت بی نهایت مسرور و خوشحال شدم .

    بععععععله ، چشم؛ از این به بعد منتظر پیغامهای متفاوتم باش .

    شبت رویایی از بهترین و ناب ترین لحظات.

    :gol:
    خواهش میکنم .:gol:

    خوشحالم که خوشت اومد.

    من خودم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم.

    ضمنا به نظرم ایده ی جالبی بود که به ذهنم خطور کرد .(معمولا هر دو روز یکبار یه ایده به ذهنم میرسه : دی).
    سلام.
    یک پیغام متفاوت و طولانی در صفحه ی مشخصات.
    ضمنا ترتیب پیغامها معکوس هستش.
    امیدوارم که شما هم مثل من ازش لذت ببرید.
    تقدیم به شما:gol:
    .
    .
    دکتر حسابی و انیشتین :
    در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره ي هفت سيني
    براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله"بور"،"فرمي"،
    "شوريندگر"و"ديراگ"و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو
    دعوت کنند. آقاي دکتر خودشان کارتهاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه ي آن را
    با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست تزئين مي کنند و منشا و مفهوم
    اين گلها را هم توضيح مي دهند. چون مي دانستند وقتي ريشه مشخص شود براي طرف
    مقابل دلدادگي ايجاد مي کند.

    دکتر مي گفت:"براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم انيشتين بدون
    ويالونش جايي نمي رود تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد. همه سر وقت
    آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت چون خواهرم را خيلي دوست دارم
    خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند. من فورا يک شمع به شمع هاي روشن
    اضافه کردم و..
    براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي
    .خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را براي خواهر شما اضافه کردم
    به هر حال بعد از يک سري صحبت هاي عمومي انيشتين از من خواست که با دميدن و
    خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ايراني ها در طول
    تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري
    کرده اند.
    براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها
    او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد.
    آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها انيشتين به من
    گفت:"وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزارساله
    چيست. ما براي کريسمس به جنگل مي رويم درخت قطع مي کنيم و بعد با گلهاي مصنوعي
    آن را زينت مي دهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درختها
    سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است.

    بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد
    اين دعا را تحليل و تفسير مي کنند.
    به گفته ي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.
    بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي مي کنند و کوک ويلون انيشتين را عوض
    مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند. همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي
    دکتر توضيح مي خواهند. ايشان مي گويند موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و
    بيان اميد و آرزوست. انيشتين از آقاي دکتر مي خواهند که قطعه ي ديگري بنوازند.
    پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشمهايش را
    بسته بود چشم هايش را باز کرد و گفت" دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد
    بلند شد تا سفره هفت سين را ببيند.
    آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با"س"شروع مي شد توي
    سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود. بعد
    توضيح مي دهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است.تنها سبزه با "س"
    شروع مي شود به نشانه ي رويش.ماهي با "م"به نشانه ي جنبش، آينه با "آ"به
    نشانه ي يکرنگي،شمع با "ش"به نشانه ي فروغ زندگي و...
    همه متعجب مي شوند و انيشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي
    احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد. آن هم در زماني که دنيا
    هنوز اين حرفها را نمي زد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم
    .عميق را درک مي کردند!!


    بعد يک کاسه آب روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقاي
    دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ي
    .فضاست و نارنج نشانه ي کره ي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست
    .انيشتين رنگش مي پرد عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود.

    از او مي پرسند که چه اتفاقي افتاده؟

    مي گويد : "ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را
    زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به
    "!زيبايي به فرزندانتان آموزش مي دهيد. علم شما کجا و علم ما کجا؟

    خاطرات مهندس ايرج حسابي
    ::::
    سپاس :gol::gol:
    جناب عطار عزیز جگری مینویسه .

    یادمه "نغمه بانو" هم با یه رنگ خاص مینوشت(فکر کنم مثل رنگ من ).

    آره ، منم دلم تنگ شد . دوران خوبی بود.یادش بخیر

    مخصوصا ماه رمضان دو سال پیش ، که دیگه اوج مشاعره بود .

    الآن برات اون پیغام رو میزارم : .( گر صبر کنی، به صبر بی شک / دولت به تو آید اندک اندک).

    :gol:

    :gol:
    ممنون محیا جان
    ئه؟
    چه خوب، چشمت روشن حسابی پس
    درس میخونی خیلی؟
    واااااااااااااااای آره؛ دقیقا این شعر یادمه و خیلی هم دوستش دارم.
    چه حافظه ای داری محیا جان.احسنت.
    سنگهایی که من از عشق تو بر سینه زدم
    کعبه ای میشد اگر خانه بنا میکردم...
    راستی توجه کردی که بچه هایی که مشاعره میکردیم، هر کسی یه رنگ خاص برا نوشتارش داره؟!
    منم خوبم ممنون
    باشه فدا سرت
    دل تنگت بودم محیایی
    چه خبرا؟
    راستش منم یه مدتی نبودم؛ (نزدیک 1 سال)؛
    بعد دیگه اصرار بعضی از دوستان باعث شد باز بیایم و فعالیت کنیم.
    اااااای بد نیستیم؛ یعنی خوبم ، خداروشکر.
    مرسی که کامل معرفی کردی محیا جان .اسم قشنگ و خاصیه.:gol:
    راستی دارم یه پیغام متفاوت، برای دوستام میفرستم؛ تا دقایق دیگه ، یه نسخه ازش رو برات میفرستم.
    به نظرم خیلی زیباست.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا