Lord HellisH
پسندها
5,490

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تازه چیزهای آموزنده هم داره. مثلا از فنون "موشیرو موشینه" میشه استفاده کرد.
    آخه امشب برنامه م این بود که فیلم شهر موشها ببینم! اگر عجله داری، بندازمش واسه فردا شب!!
    خدمت مقدس چیه؟ این کار چیه تو می کنی؟ کی می خوای بری؟
    سلام دوست جون
    خوبی داداش؟
    دیگه اعصاب راحته
    آخه 4-5 روزه دیگه هیچ تایپیک یا نظری ندادم که بعدا....
    چه خبر مهندس جون؟
    تاریخ جلسه : چهارشنبه 07/05/1388
    مکان : میدان ولیعصر
    ساعت : راس 18
    بچه ها میگن مهرداد نمیتونه بیاد و گفتن که اگر بشه جلسه 4 شنبه باشه . شما مشکلی نداری با 4 شنبه ؟:gol:
    سلام عموجون.. چيزات تموم شد؟ چقدر دلم برات چيز شده بود پسر!
    استاد؟ بابا استاد داچمن! وقتي بهت ميگم استاد....ياد مرد "گرگ حنجره" مي افتم ميگن مرده آلكس.. درسته؟
    ايشا ا... كه مشكلت حل شده و الان شارژ و با انگيزه اينجايي تا شروع كني
    سلام علیکم
    حالا جمع اساتید زبان کامله
    لطف کنید
    هر چهارتاتون با همدیگه هماهنگ کنید و هر کدومتون تو یه سطحی زبان یاد بدید
    به نظرت اینجوری خوبه
    از بچه هام هر جور که میدونید تعیین سطح بگیرید
    من اومدم سر زدم وديدم كه چيزي!... برو .. دارن از تخصص دامداري من استفاده پوليتيكي ميكنن..
    من به خاطر ديدن چند فيلم كوتاه ري استارت كردم تا جت اوديو رو بزنمو بعد كه اومدم ديدم از زندگي خسته شده اي و رفتي پي چيز
    فعلا برو باي باي
    بخدا سوگند كه قصد من از اين جمله "بدرود" چيزي جز رفع مزاحمتم از وقت مباركت نبود-اين جدي گفتم-
    بزار به طريقت حقيقت گويي تو , اين مسئله رو همينجا خاتمه بديم.. من دوست دارم جواب هر كس رو در همون لحظه كه ديدم بدم.. ولي اين انتظار رو از طرف مقابلم ندارم.. چون بر احوالاتش آگاه نيستم كه!
    و اين بدرود گفتنم هم يه جور تعارف كثيف بود ... وگرنه از هم صحبتي باهات خيلي خوشحال ميشم
    نكنه آداموس از ظهور و افول انساني بزرگ و مشابه تو خبر داده! كه لحظه فنات رو هم ميدوني..
    بجو كه دنيا رو همون چيز داره ميگرده.. يه رنگ ديگه اضافه شد به زندگي..
    مرسي و بدرود- همينجام فعلا-
    دوستي را دوست ، معني مي دهد
    قهرهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معني مي دهد

    هيچ كس با دشمن خود ، قهر نيست
    قهري ا وهم نشان دوستي است...

    تازه فهميدم خدايم ،اين خداست
    اين خداي مهربان وآشناست

    دوستي ، از من به من نزديك تر
    از رگ گردن به من نزديك تر

    آن خداي پيش از اين را بار برد
    نا م او را هم دلم از ياد برد

    آن خدا مثل خيال و خواب بود
    چون حبابي ، نقش روي آب بود

    مي توانم بعد ازاين ، با اين خدا
    دوست باشم ، دوست ،پاك وبي ريا


    مي توان با اين خدا پرواز كرد
    سفره ي دل را برايش باز كرد

    مي توان درباره ي گل حرف زد
    صاف وساده ، مثل بلبل حرف زد

    چكه چكه مثل باران راز گفت
    با دو قطره ، صد زهاران راز گفت

    مي توان با او صميمي حرف زد
    مثل ياران قديمي حرف زد

    مي توان تصنيفي از پرواز خواند
    با الفباي سكوت آواز خواند

    مي توان مثل علفها حرف زد
    با زباني بي الفبا حرف زد

    مي توان درباره ي هر چيز گفت
    مي توان شعري خيال انگيز گفت

    مثل اين شعر روان وآشنا :
    « پيش از اين ها فكر مي كردم خدا ...»
    تا كه يك شب دست دردست پدر
    راه افتادم به قصد يك سفر

    درميان راه ، در يك روستا
    خانه اي ديدم ، خوب وآشنا


    زود پرسيدم : پدر، اينجا كجاست ؟
    گفت ، اينجا خانه ي خوب خداست!

    گفت :اينجا مي شود يك لحضه ماند
    گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند

    با وضويي ، دست و رويي تازه كرد
    با دل خود ، گفتگويي تازه كرد

    گفتمش ، پس آن خداي خشمگين
    خانه اش اينجاست ؟ اينجا ، در زمين ؟

    گفت :آري ،خانه او بي رياست
    فرشهايش از گليم و بورياست

    مهربان وساده وبي كينه است
    مثل نوري در دل آيينه است

    عادت او نيست خشم و دشمني
    نام او نور و نشانش روشني

    خشم ،نامي از نشانيهاي اوست
    حالتي از مهرباني هاي اوست

    قهر او از آشتي ، شيرين تر است
    مثل قهر مهربان مادر است
    سلام عمو هليش! آتيش پرست شدي..
    اين روز گند هم داره تموم ميشه و بايد به 30 سال گنديدگي آينده فكر كنيم.. كه چجوري با لجن بودن هم ميشه خوش بود
    هرچه مي پرسي ، جوابش آتش است
    آب اگر خوردي ، عذابش آتش است

    تا ببندي چشم ، كورت مي كند
    تاشدي نزديك ، دورت مي كند

    كج گشودي دست ، سنگت مي كند
    كج نهادي پاي ، لنگت مي كند

    با همين قصه، دلم مشغول بود
    خوابهايم، خواب ديو وغول بود

    خواب مي ديدم كه غرق آتشم
    در دهان اژدهاي سركشم

    دردهان اژدهاي خشمگين
    بر سرم باران گرزآتشين

    محو مي شد نعره هايم، بي صدا
    در طنين خنده ي خشم خدا ...

    نيت من ، درنماز و در دعا
    ترس بود و وحشت ازخشم خدا


    هر چه مي كردم ،همه از ترس بود
    مثل از بر كردن يك درس بود

    مثل تمرين حساب هندسه
    مثل تنبيه مدير مدرسه

    تلخ ،مثل خنده اي بي حوصله
    سخت ، مثل حل صدها مسله

    مثل تكليف رياضي سخت بود
    مثل صرف فعل ماضي سخت بود
    پيش از اينها فكر مي كردم خدا
    خانه اي دارد كنار ابر ها

    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتي از الماس خشتي از طلا

    پايه هاي برجش از عاج وبلور
    بر سر تختي نشسته با غرور

    ماه برق كوچكي از تاج او
    هر ستاره ، پولكي از تاج او

    اطلس پيراهن او ، آسمان
    نقش روي دامن او ،كهكشان

    رعد وبرق شب ، طنين خنده اش
    سيل وطوفان ،نعره توفنده اش

    دكمه ي پيراهن او ، آفتا ب
    برق تيغ خنجر او ماهتاب

    هيچ كس از جاي او آگاه نيست
    هيچ كس را در حضورش راه نيست

    پيش از اينها خاطرم دلگير بود
    از خدا در ذهنم اين تصوير بود

    آن خدا بي رحم بود و خشمگين
    خانه اش در آسمان ،دوراز زمين

    بود ،اما در ميان ما نبود
    مهربان وساده وزيبا نبود


    در دل او دوستي جايي نداشت
    مهرباني هيچ معنايي نداشت

    هر چه مي پرسيدم، ازخود ، ازخدا
    از زمين ،از آسمان ،ازابرها

    زود مي گفتند :اين كار خداست
    پرس وجوازكاراو كاري خداست
    به هر جا ناتوان دیدی توان باش...
    به سود مردم خامش زبان باش...

    ستمگر را اگر دیدی برآشوب...
    ستمگر را چو مشتی بر دهان باش...

    چو افتد بر جبینت خط پیری...
    مکن افسردگی در دل جوان باش...

    زمانی در هوای خویش بودی...
    یه عمری در هوای این و آن باش...
    چون تو کشورمون دمکراسی قانون حاکمه !!!!! پس منم نظرمو راحت میگم.مثل هم مردم.منم می‌تونم آزادی بیان داشته باشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.پس میگم...تو هم میتونی‌ کاملا دمکرات عمل کنی‌!!!!!!!
    آواتارت خیلی‌ زشته.چرا این؟؟؟:w00:
    باشه برو به سه شنبه خونين كم فكر كن... خوب ميشي..
    فكر كردي من چيز سالم بهت ميدم؟
    كتابش رو نخوندم ولي مثل اينكه راست ميگي خيلي بايد چيز باشه..
    فعلا باي تا اونوقت:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا