دوست دارم پس از اين شيشه نشکن باشم
تو اگر سنگي و بي رحم من اهن باشم
هست اگر در سرم انديشه اسطوره شدن
پيرو مکتب مجنون نه تهمتن باشم
خسته شد شا نه ام از وزنه ي مردي ايکاش
مرد باشي تو و من ثانيه اي زن باشم
جفت من کيست که بيهوده پي اش مي گردم؟
شايد ان نيمه گم گشته خود من باشم
باز هم گمشده ام در تو بيابم مپسند
که در انباري احساس تو سوزن باشم
توبه کردم ز تو و چشم تو يعني بايد
باز هم منتظر تو به شکستن باشم