دخترکوچولو دنبال پدرش تا اونجایی که می تونه سریع قدم برمیداره اما بازم قدماش کم میارنو نمی رسه ، پدر برمیگرده نگاهش می کنه لبخند می زنه یک دو قدم برمیگرده عقب دستای کوچولوی دخترشو محکم می گیره توی دستش کنار هم مسیرو ادامه می دن... این روزا رابطه ی من و خدا اینطوریه ... خدا دستامو گرفته،محکم تر از همیشه ...میدونه که بیشتر از همیشه بهش احتیاج دارم ... با خودم فکر می کنم گاهی دلشکسته بودن بد نیست بدنیست به شرط اینگه حواست باشه که خدا حتما بر میگرده، نگاهت می کنه، لبخند می زنه، و محکم تر از همیشه دستاتو می گیره