سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به...
سلام...
فردا يعني 20/02/... تاريخ تولد من هستش...
عجب روز بزرگيه...
احساس مي كنم تو كل دنيا يه وجب خاك نيست كه بتونه من رو تو خودش بگيره!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
تو اي مادر اگر آن شب شوره چشميها نمي كردي...
تو اي شهوت اگر آن شب خوش خلوتي پيدا نمي كردي...
شايد حالا في به اين...
داداشی
وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشي" صدا مي کرد.
به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهي به اين مساله نميکرد.
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش...
باز دارم می نوسم ....
قدیما خیلی به احساساتم توجه می کردم و چشمانم را می بستم بر نباید ها بر حریم های مختص خودم برمنطق بر ...
ولی امروز یاد گرفته ام خیلی به منطق و عقل بسنده کنم و چشمانم را بر احساساتم ببندم....
و می ترسم از روزی که مجبور شوم هم بر منطقم و هم از احساساتم چشم پوشی کنم...
نمی...
باز دارم می نوسم ....
قدیما خیلی به احساساتم توجه می کردم و چشمانم را می بستم بر نباید ها بر حریم های مختص خودم برمنطق بر ...
ولی امروز یاد گرفته ام خیلی به منطق و عقل بسنده کنم و چشمانم را بر احساساتم ببندم....
و می ترسم از روزی که مجبور شوم هم بر منطقم و هم از احساساتم چشم پوشی کنم...
نمی...
باز دارم می نوسم ....
قدیما خیلی به احساساتم توجه می کردم و چشمانم را می بستم بر نباید ها بر حریم های مختص خودم برمنطق بر ...
ولی امروز یاد گرفته ام خیلی به منطق و عقل بسنده کنم و چشمانم را بر احساساتم ببندم....
و می ترسم از روزی که مجبور شوم هم بر منطقم و هم از احساساتم چشم پوشی کنم...
نمی...
نمی دونم چه چیزی بنویسم از شروع امروز بنویسم؟ از اینکه صبح با صدایه گوشیم از خواب بیدار شدم دامادمان بود (( آخه چند روز پیش که داشت برمیگشت تهران من یه سی دی آهنگ بهش دادم گفتم تو ماشین گوش کن قشنگه حوصلت هم سر نمی ره )) گفت داشتم می رفتم سره کار که باز داشتم سی دی تو رو گوش می کردم. کاوه خیلی...
باز مستم باز دیوانه ام امشب باز دارم می نویسم وای دلیلی روشن بر دلتنگیمه.
خدا مگر من چه بدی در حقت کردم؟
اگر امتحان هستش که خیلی سخته.
اگر عذابه ؟ به کدامین گناه.
اگر درده تا کی؟
اگر مرگه پس کی؟
امروز که شرکت بودم به عزیزم به بتم به صنمم زنگ زدم گوشیش خاموش بود، آخه داشتم دق می کردم با خودم...
باز مستم باز دیوانه ام امشب باز دارم می نویسم وای دلیلی روشن بر دلتنگیمه.
خدا مگر من چه بدی در حقت کردم؟
اگر امتحان هستش که خیلی سخته.
اگر عذابه ؟ به کدامین گناه.
اگر درده تا کی؟
اگر مرگه پس کی؟
امروز که شرکت بودم به عزیزم به بتم به صنمم زنگ زدم گوشیش خاموش بود، آخه داشتم دق می کردم با خودم...
سلام
من قدیما یه وبلاگ داشتم که موقع دل تنگی می شنوشتم ولی بودند کسانی که به خاطرشان ننوشتم و ندانستند.
این بار بعد از مدت ها دوباره حسی بهم گفت بنویسم تا شاید یه کم خالی شم. ولی انگار تا بیشتر آدم فکر می کنه فقط پر تر می شیم.
باشگاه! اونم مهندسان! تو ایران!
اینایی که نوشتم همشون با هم متناقض...
امیلی برادری داشت که به شدت مریض بود، روزی پدر امیلی به مادرش گفت که همه دکتر ها از مایکل (برادر امیلی) قطع امید کرده اند و او هم دیگر پولی ندارد که برای بیماری مایک خرج کند و فقط یک معجزه می تواند او را نجات دهد. امیلی که این سخنان را شنیده بود خیلی ناراحت شد برای همین قلک خود را شکست و چند...
زندگی شاید خیابان درازیست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد.
زندگی شاید ریسمانیست که مردی خود را با آن از شاخه می آویزد.
زندگی شاید عبور گیج رهگذری با شاد که با لبخندی بی معنی کلاه از سر بر می دارد و می گوید صبح بخیر.
زندگی شاید آن لحظه مصدودیست که نگاهم ..............