لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است...وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش ومژگان دراز...هر که دل بردن او دید ودر انکار من است
ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو...شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
طلبه عطر گل و زلف عبیرافشانش...فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است
باغبان همچو نسیم ز در خویش مران...کب گلزار تو از اشک چو گلنار من است
شربت قند وگلاب از لب یارم فرمود...نرگس او که طبیب دل بیمار من است
آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت...یار شیرین سخن نادره گفتار من است