fereshte.m
پسندها
5,583

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرغ؟؟:biggrin:
    نه باو مرغا قاطی ما شدن توو حیاط که بودیم!!:biggrin:
    دیگه بعدی نداره.
    با همه بای بای کردیم رفتیم خونه عین جسد گرفتیم خوابیدیم!!:D
    بعدش رفتیم با 3-4 تا از دوستام تو حیاط.(محوطه خارجی سالن).
    اتفاقا محمد سعید رو هم دعوت کرده بودم.یادم رفت بگم.
    بقیه هم که رفته بودن خونه هاشون.(دیر وقت بود دیگه).
    ایستاده بودیم جفت هم هنوز تو حس عروسی بودیم.
    یه نی نی کوچولویی دیدیم اومده وسط حیاط داره گریه میکنه مامانشم نیست.
    گفتم کوچولو بیا اینجا.
    هی نمیومد.
    خلاصه به بچه ها گفتم همینجا باستین خودم میرم پیشش.
    گفتم اسمت چیه کوچولو؟
    کفت:مینا.
    چند سالته؟
    جواب نداد.(بهش میومد 3-4 ساله ش باشه).
    گفت:مامانم نیستش.:cry:
    گفتم خو اشکال نداره بیا پیش خودمون.
    بغلش کردم اوردمش پیش بچه ها.
    یکی از بچه ها گفت براتون سلطان قلب ها بخونم یه دور برین برگردین؟؟
    من::redface:
    خلاصه شروع کردن ما این این کوچولوئه تو دستم با هم دیگه رفتیم تا اون ور و اومدیم!!
    خودشم دیگه گریه نمیکرد.
    یکی از بچه ها فیلم گرفت.
    بعدش بچه هه رو دادیم دست مامیش دیدیم اومده.
    وقتی رفتشون با بچه ها اینقدر خندیدیم!!:biggrin:
    اشکمون دراومده بود.:biggrin:
    بعد از این که از سایت اومدم بیرون رو هم بگم؟؟
    یچی شد دوست نامرد من هم همه شو فیلم گرفت واسه خودش.
    من میوت؟؟:biggrin:
    اتفاقا از دوستام پرسیدم واسه چی بهم میگین "میوت"؟؟
    گفتن:
    1)دوست داریم یه چیز ضد شخصیتتو بهت تحمیل کنیم بلکه یکم ساکت تر شی.
    2)به قیافه ت خصوصا حالت لب و دهنت میخوره!!:confused:
    3)دیگه عادت کردیم!!
    راستی من 1 که اومدم توو سایت با لپ تاپ یکی از فامیلامون از یه گوشه خلوت اومدم شما رو هم مستفیض کنم که دیگه نتم قطع شد.:(
    خلاصه طرفای 1 و اینا بود که دیگه خلوت شده بود سالن.
    هم طبقه بالا هم طبقه پایین.
    دوستم تا تونست با دوربینش از همه چی حتی در و دیوار:Dفیلم گرفت.
    بعدش یه اتفاق افتاد که جدا خیلی خاطره انگیز بود.:D
    دیگه خودکشی کردیم:Dتا ساعت 11 شایدم 11:30 بود که رفتیم برای شام.
    یه شام حسابی خوردیم با بچه ها.
    اینقدر خندیدیم به هم دیگه سر میز شام!!:biggrin:
    میگن فلانی بابا تو این همه میخوری پ کجات میرن اینا؟؟:biggrin:
    بعد شام بازم رفتیم وسط!!!!!
    هنوز ادامه داره... .
    کلا ما که میریم توو عروسی هیچ کی حق نداره خجالت بکشه.
    همه باید بیان وسط!!
    یکی از بچه های فامیل خیلی خجالتیه همیشه از ترس من و دوستام میره یه گوشه ای قایم میشه نبینینیمش(گرامر؟؟)بکشونیمش وسط.
    ولی همیشه ناکامه!!:D
    اینقدر خندیدیم!!:biggrin:
    مامیم گفت یه شکل جدید رقص یاد گرفتم.
    گفتم چجوری؟؟
    گفت دستاتو بگیر بالای بالا و هی بپر بالا و پایین!!:biggrin:
    قسمت مردا طرفای 9 و نیم دیگه شده بود به این حالت:
    این دی جی لامسب اینقدر شاد پخش میکرد!!
    تا قبل از این که بچه های فامیل(هم سن و سالای خودم) جمع شن قسمت مردا خیلی رسمی بود.
    همه نشسته بودن رو صندلی.
    وقتی همه توو حیاط جمع شدن دیگه فکر کنم حدودای ساعت 9 شب شده بود که دیگه شروع کردیم با بچه ها همون شعره:Dرو خوندیم و اومدیم توو تالار.
    یه چند نفر دیگه هم نشسته بودن روی صندلیا به این حالت::redface:
    دست اونا رو هم گرفتیم کشیدیمشون وسط گفتیم یا حالا یا هیچ وقت!!:biggrin:
    وارد سالن تالار شدیم.
    خیلی باحال بود.
    2 طبقه بود.
    زنا بالا مردا پایین.
    عروسی حدود ساعت 7 گفته بودن که شروع میشه ولی تا 9 زیاد جمع نشده بودن.
    مردا روی صندلی خیلی رسمی نشسته بودن.
    مامیمم رفته بود بالا.
    خلاصه ساعت 8 بود فکر کنم که دیگه شروع کردن به پخش آهنگ!!
    از بالا صدای زنا میومد که ترکونده بودن ناجور!!:biggrin:
    منم منتظر بقیه دوستام بودم واسه همین پا شدم رفتم توو حیاط.
    بقیه بچه های فامیل که اومدن ما هم حسابی از خجالت جمع درومدیم!!
    اینقدر کیف داد!!
    اگه بازم یادم اومد تعریف می کنم.
    نه میوت با این چیزا خسته نمیشهع:دی
    خیلییییی خوش گذشت.
    آره توو حیاط که بچه ها جمع بودن خوندیم.:D
    بعدش رفتیم وارد سالن شدیم.
    خیلی باحال بود.
    میخوای تعریف کنم؟؟
    خوووبم ناجور!!:D
    پریشب عروسی بودیم.
    امروز هم کلی واسه خونوادم حمالی کردم!!
    سلاااااااااااااااااااااااااااام مامی چطووووری؟؟؟؟؟:D
    سلاااااااااااااااااااااااااااام مامی چطووووری؟؟؟؟؟:D
    سلاااااااااااااااااااااااااااام مامی چطووووری؟؟؟؟؟:D
    سلاااااااااااااااااااااااااااام مامی چطووووری؟؟؟؟؟:D
    سلام امشب کسی نیست من از ش خداحافظی کنم برم چه بد.
    بچه ها من از فردا قراره برم خوابگاه نمیدونم اونجا به نت دسترسی خواهم داشت یا نه ولی سعی میکنم حتما بهتون سر بزنم.
    خیلی به خانوادم تو اینجا عادت کرده بودم دلتنگتون میشم خیلی .[IMG][IMG]
    فعلا خداحافظ تا زمای که بتونم بیام
    خیلی جالب شده.;)
    (دیشب نتم قطع شد نتونستم جوابتو بدم).
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا