fereshte.m
پسندها
5,583

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مامیییییییییی باز که توو پیج من جاسوسی نمودیییییی.:cool:
    آره راستی این داییتم چند روزه ازش خبری نیس

    نییییدونممممممم کجاست
    یه چی فراتر از غیرته:biggrin:

    آخه حاجی که چند ساله عمرشو داده به شما عزیزم:redface:
    همین ول میکنی اعصاب خورد میشه دسته گل به اب میدیم دیگه..دعا کن جم کنم یجوری دسته گلو میگم:cry:
    نه کلاس نذاشتم فقط خواستم بگم فکر نکنی ما از این بچه های ... بودیم از این کارا میکردیم.:D
    قلبون قلب کوچمولوت برم

    چی میگه این پسمله؟؟؟ غیرتی شده:biggrin: خوبه 4 لاخ موی ما بیرونه میخواد زمین و آسمونو به هم بدوزه
    دروغ میگییییییییییییییییی واقعا میاااد یا مثه دفه هاییه قبل؟؟؟
    کی میاااد باکی ؟؟؟تو هم میای؟؟؟
    خدا کنه بیاااد مامانممممممممممممممممم
    البته نا گفته نماند ما بچه زرنگای مدرسه بودیم... .
    سامره هم سلاام میرسونه رفتیم لب دریاااا جات خالیییی اب بازی کردیم تمام لباسامو دادم مامان سامره طفلی شست...
    ببخشید ندیدم انی دیر سلام دادم ....
    سلاااااااااااااااااااااام مامی گلممم از فریدون کنار رسیدم خدمتتوننن:دی
    خب ما هم گناه داریم دیگه.:cry:تفریح میخوایم.:cry:
    نه میدونییی.آخه ما کنکوری بودیم فشااااااااااااااار درس رومون بود بعدشم دیگه روز آخری بود که توو مدرسه بودیم.
    میخواستیم بعد 4 سال تحصیل از مدرسه خداحافظی کنیم اینکه دیگه بهمون اصلا گیر ندادن:دی
    هرررررر چی دلمون خواست پوشیدیم.تا تونستیم کیف کردیم.
    یه انرژی 3 ماهه گرفتیم واسه امتحانا و کنکور.:D
    دیگه رفتیم توو جمع حسااااااابییییی داغ شده بود که شامو اوردن.چی بود حالا؟
    ساندویچ کالباس و نوشابه که هزینه شم خودمون داده بودیم:دی
    خوردیم همه شو بچه ها رو مسخره میکردیم میگفتیم نترکییی.
    به اون یکی گفتیم باو بسه فارغ شدییی !!!
    خیلیییییی خوش گذشت.
    تا 10 شب فققققققققط بزن و برقص بود تا دیگه مدیر گفت بسه حراست میاد دیگه ما هم کم کم جمع و جور کردیم و رفتیم.
    ولی خداییش خیلیییییییییی کیف داد.
    اون آهنگه یادته آپ کردم واسه ت؟؟؟
    یکیش همون بود.
    چراغا رو خاموش کرده بودیم شب هم شده بود سالن تاریک... .
    حالا دیگه خودت حسابشو بکن.ترکوندیییییییییییییم ناجوووور.
    من خودم بعد خسته شدم رفتم دم در دیدم یه پیرزنه داره رد میشه.
    بعد منم با اون سر و وضع... .
    بهم گفت پارتیه؟
    گفتم:آره!!:Dتشریف میارین؟
    کلی حرف زد بهمون و گفت من پسر خودم توو همین مدرسه درس خونده واقعا اینجا جای شما ها نیست:دی
    یعنی دهن مدیر و معاون و اینا باز شده بود کلی هم به اونا پیشنهاد دادیم بیان وسط دیگه نیومدن فقط باهاشون یه عالمه عکس جمعی گرفتیییم:دی
    شعراش هنوز یادمه با این که فیلماشو خودم ندیدم اسما رو عوض میکردیم اسم بچه ها رو میگفتیم معلما و ... اینقدر خنده دار شده بوود:دی
    توو این یکی دو ساعت دیگه ما ترکوندیم.
    آهنگ گذاشتیم خففففففففففففففففففففففففففففن.
    اول بچه ها فقط دست میزدن هیچکی نمیرفت وسط.
    همه میگفتن مدیر و اینا هست انضباط بهمون نمیدن.
    من گفتم به درک همه تون بکپین:)redface:) سرجاتون خودم و یکی دو تا از دوستای پایه م رفتیم وسط رقص رقص.
    بچه ها فیلم میگرفتن دیگه اونتام یخشون وا شد اومدن وسط کلللللللللی حال کردیم.
    حالا وسط حرفم بگم اون شایان نیست آخه مامییییی آبرو داری کن بچه ای که مامی نداره من بگم از کجا اوردمش آخه.شناسنامه هم نداره لامسب!!:redface:
    جشن فردا ساعت 6 عصر بود تا ... .:D
    طبق قرار جمع شدیم توو سالن تا شروع کنیم.
    ما هم همه وسائلمونو اوردیم و روشن کردییم.
    اول یه موزیک ملایم و بقیه هم یه نمه دست.
    بعد دیگه مدیر و معاون و بقیه جمع شدن و بهمون کادو دادن و یادگاری و اینا.
    مراسم که تموم شد یه یکی دو ساعت تا شام وقت داشتیم.


    ....
    یادمه پیش دانشگاهی بودیم بعد برامون جشن فارغ التحصیلی گذاشته بودن که دیگه از همدیگه خداحافظی کنیم.(البته نا گفته نماند که ما فرداشم رفتیم مدرسه).
    جشنمون توو سالن مدرسه مون بود.
    قرار بود خیلی سرد و خنک و رسمی و سنگین رنگین برگزار بشه.
    من به بچه ها گفتم نه نمیشهع.
    حداقل به عنوان پایان دوره مون باید حساااااااااااااابی بترکونیم.:D
    بهشون گفتم من لپ تاپ میارم خودم دی جی هستم.شوما فقط حال کنین.
    همه گفتن قبووله:دی


    ادامه دارد... .
    همچنیین.;)

    منم فردا ارائه گزارش دارم که خدا رو شکر نصفه نیمه انجامشون دادم:دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا