fereshte.m
پسندها
5,583

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سانسور نکن دیگه:دیاینقدر از بچه ها کتک خورد خودمون کولش کردیم بردیمش تا خونه شون.:biggrin:
    دیگه روز تموم شد و ما به همه گفتیم ای اسگلااااااااااااا.
    همه شاکیییییی شدن در حد بوووووووق:دی
    آخه نمیدونین اینقدر جدی شده بود اون روز که هممون باور کردیم.همچین صداشم کلفت میکرد واس همه.
    هیچی به بچه ها گفتم دیشب عقد کردم با یکی اونام کلی گله کردن که چرا دعوت نکردیو اینا.(بیچاره ها چقدر اسکلن!!:biggrin:).
    ما هم اومدیم واسه دلشون گوشیمونو چسبوندیم به اسپیکر توو کلاس درس و کلللللللی موزیک پخش کردیم.
    کلاس ما از دفتر مدرسه دور بود.
    تا مسئولین اومدن ما دیگه کلی حال کرده بودیم.
    بعدشم گفتن حالا چون دیشب جشنت بوده عیب نداره.

    ادامه دارد... .
    ممد تو نمیتونی آبروی ما رو نبری؟
    حالا که گفتی خودم کاملش میکنم:
    من دروغ میگم سعید؟بذار خودم تعریف کنم.یه روز با حلقه باباش اومده بود مدرسه.فکر کنم سوم بودیم.آره سعید؟بعدش باورت نمی شه از سرایدار دم درز تا مدیر و معاون و بچه ها و همه بهش تبریک گفتن.کلی هم گله کردن که چرا ما رو دعوت نکردی.بقیشو خودت بگو.
    میخوای یادت بندازم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون روزو تعریف کن که با حلقه ازدواج بابات اومدی مدرسه:دی بگو آخرش چی شد.بگووووووووووووووووو.
    مامیت راست میگه نمیخواد حالا تیریپ خجالت برداری.بهت نمیاد اصلا:دی
    آره خوده خوده تو میوت....
    حفظ آبرو؟!!!!!!!!میوت من تو رو بزرگت کردم میشناسمت نمیخواد واسم حفظ آبرو کنی حالا:دییییییییی
    مامییییییییی تنفس مصتوعی به همراه ماساژ قلبی میخوای احیانا؟
    کوارتر آماده ای؟
    البته ما که هیچ وقت به گرد پای میوت هم نمی رسیم تو اغتشاش:دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا