fereshte.m
پسندها
5,583

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یعنی از 30 تا سوال 5-6 تاش غلط شد.(البته به گمونم:D).
    خوبه..خوبه.
    میگم درسای ترمای بالاتر سخت تره یا ترمای پایین تر؟
    مرسییییییییی.
    اااااااااای بدک نبود.:D
    تو چه خبرا؟
    ما هم انجام میدادیم همه رو فقط فرقش این شد که قبلا اجباری بود و الآن اختیاریه:)
    یه ذره آره ولی خیلیش بده.
    خب مامیییییییییی من دیگه برم لالا.
    واسه م دعا کن.:smile:
    شب بخیر.;)
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی تو کی راحت شوی؟
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی تو کی راحت شوی؟
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی تو کی راحت شوی؟
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی تو کی راحت شوی؟
    :biggrin:

    راست میگیااا.
    فکر کنم الآن دیگه به خودت افتخار میکنی که خونواده تو آزار ندادییییی.:D
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی تو کی راحت شوی؟
    ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا م مکالمات نزنی کی راحت شوی؟:D
    چاره دیگه ای نداشتم.:D
    دوم دبیرستان که بودم به بابام گیر میدادم باااااااااااااییییییییییییییید ماشینتو بدی با دوستام برم بیرون.
    اونم نمیداد منم کلی اعصاب خوردی سرشون درمیووردم.
    الآن واقعا پشیمونم.
    بازم تعریف کنم تا بدونی بچه اذیت کن یعنی چی؟:D
    دبیرستانمو نگفتم برات... .:D
    توییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی..الان من بدو بدو کنم توم بدو بدو میکنی که یوخ کم نیاری..بدو بدو
    اشکال نداره.خوبه که.:D
    حالا جالبه من اون طنابه رو با دندون(!) میبریدم و میرفتم دور کارام.
    یه بار رفتم رو پنجره پامو گذاشتم روی کولر رفتم روی پشت بوم بپرم توو حیاط.(راهنمایی بودم).
    از بچگی عاشق پارکور بودم.
    بابام دیدم اینقدر دعوام کرد:دی
    همیشه آرزو داشتم پامو کنم زیر چرخ مینی بوس مدرسه ببینم وزنش چقدره.
    راستش همین الآنم بهش فکر میکنم.:D
    بقیه بچه ها که نیستن منو سعیدم که همه اش خودمون کارامونو انجام میدیم مامان :razz:
    خوش گذرونی نبوده کار کرده پول در آورده بیچاره....
    اشکال نداره.مامانت دوستت داره.
    اگه جای مامان من بود مامانت روزی 100 بار آرزوی مرگ میکرد از دست من!!:biggrin:
    من بچه که بودم مامانم با یه طناب پامو می بست به یه ستون توو خونه مون داشتیم.
    عادت داشتم بعد از ظهرا روی پشت بوم خونه مون راه برم و پرش کنم توو حیاط!!!:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا