EMA.
پسندها
4

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام ممنونم از بد شانسی منه که شما رو نمیبینم
    خدایا!

    مگذار دعا کنم...

    که مرا از دشواریها و خطر های زندگی مصون داری،

    بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها بی باک و شجاع باشم،

    مگذار از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی،

    بلکه توان چیرگی بر آن را به من بخشی.
    سلام خوبی بابا شما که شدی ستاره سهیل کم پیدا مکعلومه که کی میای ک میری ولی به هر حال بیادتم
    تاپیک: ویدئوهای معماری

    در این تاپیک میتوانید ویدئوهای معماری خود را به اشتراک بگذارید!
    سلام...
    کجایی بابا...
    نیستی کم پیدایی...؟؟!!!!
    امیدوارم هر جا هستی سلامتو تندرستو شاد باشی...
    تـمـام مـعـلوم هـا و مجـهـول هایـم را
    بـه زحمـت کـنـار هـم مـی چـیـنم
    فـرمـول وار ؛
    مـرتـب و بـی نـقـص …
    و تــو
    بـا یـک اشـاره
    هـمـه چـیـز را
    در هـم می ریــزی …
    در شرح حال گل
    بنویسید خار را
    بر هم زنید : خوب و بد روزگار را
    چشمهایت سیراب سراب
    و نگاهم،
    تاول زده از تابش تشنگی
    برویم دعای باران بخوانیم .
    تو با دل من
    من با دل تو
    باور کن با لبخند چترهایمان بر می گردیم
    ناجی تشنگیه خواب...خیره موند چشمهای غمناک...
    حسرت شکفتی تو....اشک آرزو بشه پاک...
    غربت یاس و بنفشه...دور پیچک زمونه...
    بازیه تقدیره شاید...عطر عشق جایی نمونه...
    کسی نیست از جنس بارون...با شقایق هم نفس شه...
    همه رویا هایه کهنه...غیر تو حبس قفس شه...
    خونه ی عاشقی شاید...تا همیشه سوت و کوره...
    گم شدیم تا جاده انگار...راه غصه اش خیلی دوره...
    فسانه های نگاهت برایم شنیدنی است
    دشوار شنیده ام سخن ها که گفتنی است
    چون شیر به بیشه کمین برده ام عجب
    کاین چشم های آهوئی تو دیدنی است
    دستم نمی رود که خرج کنم من نگاه را
    هر چیز جز نگاه تو آیا خریدنی است
    من شعر نمی گفتم و عاشق نمی شدم
    وصف نگاه پر از عشق تو سرودنی است
    القصه دیوانه ی نگاه تو است این دلم
    دیوانه ی نگاه تو ،این دل ستودنی است...
    در مهربانی ِ نگاهت
    ذوب می شود یخ احساسم
    با تو
    می توان آسود
    در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
    و بالا رفت
    از دیوار روزمرگی ها
    و نترسید
    از آنچه پشت دیوار است
    برایت
    دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
    مثل کلاغ های دم غروب
    هیچ جا نیستم
    فقط گاهی
    یکی از پرهایم می افتد






    پيداست هنوز شقايق نشدي
    زنداني زندان دقايق نشدي
    وقتي كه مرا از دل خود مي راني
    يعني كه تو هيچ وقت عاشق نشدي
    زرد است كه لبريز حقايق شده است
    است كه با درد موافق شده است تلخ
    عاشق نشدي وگر نه مي فهميدي
    پاييز بهاريست كه عاشق شده است​
    سلامت
    سعادت
    سيادت
    سُرور
    سَروري
    سبزي
    و سَرزندگي
    هفت سين سفره ي زندگيتان باد
    فكرهای كوتاه
    صبری طولانی
    صدایی در باد
    زمستان میشوم گاهی...
    روزهای رفته
    ماه های مانده
    تقویم ام بی تاب
    دلم تنگ میشود گاهی...
    جای پایی سرد
    رد پایی گنگ
    در این سایه ی تنهایی
    چه بی رنگ میشوم گاهی...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا