elnz
پسندها
132

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام
    "سَلامٌ قَولً مِن رَبٍّ رَحيمٍ"

    دوستان عزیز بیایید یه کار بسیار مهمی بکنیم که انجامش بسیار راحت است،
    کار سختی نسیت, مشکل نیست, وقت گیر نیست،
    فقط به یک همدلی و همیاری نیاز دارد.

    :::.. ظهر روز عاشورا، موقع اذان ظهر، همگی، هر جا هستید، هر کاری می کنید،...:::
    ||/:::..."فقط برای یک دقیقه، همگی "دعای فرج امام زمان" را بخوانیم"...:::\||

    هیچ وقتی از شما نمی گیره فقط اگه این پست را "فوروارد" کنید و دست به دست کنید تا تعداد زیادی آن را بخوانند قدمی بسیار بزرگ برداشتید.
    لطفا بییاید فقط، چند کلیک ساده بکنیم تا به نتیجه بسیار بزرگ برسیم...

    (هر کس از دوستان هم خواست با نیت این کار را انجام دهد.)
    (اللهم ارزقنا شفاعة الحسين يوم الورود)
    بسم الله.........
    تو هیچوقت تنها نیستی.
    آخه بهترین مونس و همنشین همیشه باهاته.
    خدا خدا خدا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
    ن

    صبر کن نرو
    بیا گل یا پوچ بیندازیم
    اگر شیر امد
    دوستت دارم
    اگر خط امد
    عاشقت هستم
    اگر برایت نمردم انوقت برو
    دلم میگیرد از هرچه هست،دلتنگ میشوم به هرچه نیست...
    چه خوب میشد،نبود، هرچه هست...
    بود ،هرچه نیست...
    دلتنگی هایم را جایی،جا گذاشته ام.
    کجا نمیدانم!!!
    فقط دلم دل دل میکند...خسته است و افسرده...
    تب میکند نگاه...میسوزد این دلم...
    دنیا!!!!!
    همین قدر بس است..........
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/378952-بهترین-آواتار-آقاااایون
    فقط جهان پهلوان
    در شهر صدای پای مردمانیست که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند...
    مردمانی که صادقانه دروغ میگویند و عاشقانه خیانت میکنند...
    کاش دل ها انقدری پاک بود که برای بیان دوستت دارم ،نیاز به قسم خوردن نبود...
    همیشه باید کسی باشد
    که معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد...
    همیشه باید کسی باشد
    تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد...
    باید کسی باشد
    که وقتی صدایت لرزید،بفهمد
    که اگر سکوت کردی بفهمد
    کسی باشد
    که اگر بهانه گیر شدی بفهمد
    کسی باشد
    که بفهمد به توجهش احتیاج داری
    که زندگی درد دارد
    که دلگیری....
    همیشه باید کسی باشد....
    همیشه........
    گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد می شود
    که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ می شود...
    دلتنگم...
    دلتنگ کسی که گردش روزگار به من که رسید از حرکت ایستاد...
    دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
    دلتنگ خودم...
    خودی که مدت هاست گم کرده ام.
    گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
    حالا یکبار از شهر میرویم...
    یکبار از یاد...
    یکبار از دل...!!!
    دلتنگی ها،گاه از جنس اشک اند و گاه از جنس بغض....
    گاه سکوت میشوند و خاموش می مانند...
    گاه هق هق می شوند و کش می آیند.
    دلتنگی...!!!
    عجب جنس غریبی دارد...!!!
    دلم میگیرد از هرچه هست،دلتنگ میشوم به هرچه نیست...
    چه خوب میشد،نبود، هرچه هست...
    بود ،هرچه نیست...
    دلتنگی هایم را جایی،جا گذاشته ام.
    کجا نمیدانم!!!
    فقط دلم دل دل میکند...خسته است و افسرده...
    تب میکند نگاه...میسوزد این دلم...
    دنیا!!!!!
    همین قدر بس است..........
    زندگی یعنی:
    ناخواسته به دنیا آمدن،
    مخفیانه گریستن،
    دیوانه وار عشق ورزیدن،
    و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منظق نمیپذیرد.....
    شب سردی است و من افسرده...
    راه دوری است و پایی خسته.
    تیرگی هست و چراغی مرده
    می كنم تنها،از جاده عبور،
    دور ماندند ز من آدم ها...
    سایه ای از سر دیوار گذشت
    غمی افزود مرا بر غم ها.
    فكر تاریكی و این ویرانی
    بی خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز كند پنهانی...
    نیست رنگی كه بگوید با من
    اندكی صبر،سحر نزدیك است.
    هردم این بانگ برآرم از دل
    وای،این شب چقدر تاریك است!
    خنده ای كو كه به دل انگیزم..؟
    قطره ای كو كه به دریا ریزم...؟
    صخره ای كو كه بدان آویزم...؟
    مثل این است كه شب نمناك است...
    دیگران را هم ،غم هست به دل،
    غم من ، لیك، غمی غمناك است
    هیچ دلی بی بهانه نمی گیرد!!!!!
    نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دل ها بهانه گیر...!!!!!
    وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،
    وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،
    وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،
    وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،
    وقتی از درون،تمام وجودت یخ بزند،
    وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی
    وقتی احساس کنی تنهاترین هستی......
    چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوان میشود.
    دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...

    آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری،بارانی است...

    قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...

    اما وجودم در کوره ی داغ تابستانی می سوزد...

    چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!!!!
    تا کجای قصه ها باید زدلتنگی نوشت؟؟!!
    تا به کی بازیچه بودن،در دست سرنوشت؟؟!!
    تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟؟
    یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد....؟؟!!
    بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟؟
    خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار.....!!!!!
    چه رسم جالبی است.....!!!!
    محبتت را میگذارند پای احتیاجت...!!
    صداقتت را میگذارند پای سادگیت...!!
    سکوتت را میگذارند پای نفهمیت..!!
    نگرانیت را میگذارند به پای تنهاییت...!!
    و وفاداریت را به پای بی کسیت...!!!
    و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود تنهاییییی.............
    خداوندا!!!!!
    مگر نه اینکه من نیز چون تو تنهایم.....
    پس مرا دریاب....!!!!
    و به سوی خویش باز گردان.
    دستان مهربانت رابگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم.....
    گاهی که دلم به اندازه تمام غروب ها می گیرد...
    چشمهایم را فراموش می کنم...
    من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...
    کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
    و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند.
    با این همه،این تمام واقعه نیست...
    از دل هر کوه،کوره راهی می گذرد
    و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
    و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد.....
    دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن نیافته باشی...
    هیچ کس اینجا گم نمیشود!!!
    آدم ها به همان خونسردی که امده اند،چمدانشان را می بندند و ناپدید میشوند...
    یکی در مه...
    یکی در غبار...
    بکی در باران...
    یکی در باد...
    و بی رحم ترینشان در برف.........
    انچه برجای می ماند،ردپایی است و خاطره ای که هر از گاهی،
    پس میزند مثل نسیم،پرده های اتاقت را....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا