doorsa 68
پسندها
10

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • oooooooo
    خخخخخخخخخخخخخخخخ
    دیگ پش سر ما مهندسا صفحه میذاری ؟
    اره؟
    خخخخخخخخخخخخخخ
    کسی نیست؟
    آیا واقعا کسی نیست؟
    آیا دستانم خالیست؟
    آیا بی کس است؟
    هرچه هست آرامش می خواهد...
    آرامشم کجاست؟
    آدرسش را دارید؟
    آیا واقعا کسی وجود دارد آرامم کند؟
    زمینی است؟!
    نه او نمی تواند باشد...
    خودش باعثش است...
    پس چه کسی می تواند آرامم کند؟
    فکر کنم آفریدگار آرامش بتواند آرامم کند...
    فکر کنم گزینه درستی انتخاب کردم...
    آدرسش را یافتم..
    خودش است ...خدایم....
    دلم امروز گواه است کسی می‌آید

    حتم دارم خبری هست! گمانم باید...

    فال حافظ هم هربار که می‌گیرم باز،

    « مژده ای دل که مسیحا! نفسی... » می‌آید...

    ماه در دست، به دنبال که این‌گونه زمین

    مست، می‌گردد و یک لحظه نمی‌آساید؟!

    باید از جاده بپرسم که چرا می‌رقصد،

    مستِ موسیقیِ گامی شده باشد شاید!

    ... گله کم نیست ولی لب ز سخن خواهم بست

    اگر آن چهره به لبخند لبی بگشاید...

    الهم عجل لولیک الفرج
    ای جان گل معرفت
    همین معرفتدس که مارو ....
    با مرام با معرفت میخیمدون
    چیطـــــــــــــــــــــوری؟
    خوشـــــــــــــــــــــــــد هــــــــــــــــس؟
    دخترک برگشت...

    چه بزرگ شده بود....

    نگاهی به چشمانش انداختم....

    چشمانی که پر از درد بود....

    پرسیدم:پس کبریت هایت کو؟!!!

    پوز خندی زد.....

    از غم چهره اش ،دلم لرزید....

    گفتم:میخواهم امشب با کبریت های تو،

    این سرزمین را به اتش بکشم....

    دخترک نگاهی انداخت....

    تنم به یکباره لرزید....

    با نیشخندی که تمام درد هایش را در ان پنهان کرده بود،

    به چشمانم خیره شد و...

    گفت: کبریت هایم را نخریدند،

    سالهاست"تن" میفروشم......
    شعر خوبه
    بر هر درد بی درمان دواس
    مام که از لحاظ شعر فرهنگ غنی و پرباری داریم
    افرین درسا شعر بخون خوبه
    روزگارا
    تو اگر سخت به من میگیری
    با خبر باش که پژمردن من آسان نیست
    گرچه دلگیرتر از دیروزم گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند
    لیک باور دارم....
    دلخوشی ها کم نیست...
    زندگی باید کرد...
    گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند
    شاید چون آرزوهایم بلندند ...
    ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید امیدی هست
    چون خدایی هست ...
    آری ، وچه زیبا نوشته بود ...
    همواره با خود تکرار میکنم،امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...
    سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده
    شاید گلی بروید مانند گلی که در بهار رویید
    پس به نام زندگی
    هرگز نگو هرگز
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
    و دلم بس تنگ است:w05:
    بیخیالی سپر هر درد است
    باز هم میخندم
    آنقدر میخندم
    که غم از رو برود
    تا خدا هست
    زندگی باید کرد
    موندم تو با این روحیاتت چرا ریاضی خوندی نرفتی ادبیات
    دقیقا شعر هم تو رو دوس داره خودش بهم گفت دیشب اومد به خابم گف من این درسا رو خیلی دوسش دارم
    عشقدون دو طرفس باشعر
    گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود / گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
    گاهی بساط عیش خودش جور می شود/ گاهی دگر،تهیه به دستور می شود
    گه جور می شود خود آن بی مقدمه/ گه با دوصد مقدمه ناجور می شود
    گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است/ گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
    گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست/ گاهی تمام شهر گدای تو می شود
    گاهی برای خنده دلم تنگ می شود/ گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
    گاهی تمام آبی این آسمان ما / یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
    گاهی نفس به تیزی شمشیر می رود/ از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
    گویی به خواب بود جوانی مان گذشت/ گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
    کاری ندارم کجایی چه می کنی / بی عشق سر نکن که دلت پیر می شود
    بعد از تو نمیدونم چرا زندگیم اینجوریه

    دلواپس اونم اونی که پشت این دوریه

    ….

    دیگه نمیتونم دیگه خنده هامم زوریه

    از کسی پنهون نیست توی چشمای من خواهشه

    هیچکی مثه اون نیست دل من با خیالش خوشه

    گفتنش آسون نیست این جدایی منو میکشه

    اینجاشو ننویس خدا میدونه دلتنگشم

    دست خودم نیست خدا میدونه دلتنگشم

    با چشمای خیس خدا میدونه دلتنگشم

    دست خودم نیست خدا میدونه دلتنگشم

    ….

    میره نفسهامو دارم از همه چی سیر میشم

    خالی دستامو بازنده ی تقدیر میشم

    دیده عکسامو نمیدونه دارم پیر میشم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا