comudf
پسندها
1,054

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام
    مرسي من خوبيم
    تو خوبي ؟؟؟

    نيستي
    پيدات نيست
    ستاره ي سهيل شدي

    پسر انقدر درس نخون !!!!
    مرسی!!!!!!خیلی وقت بود که ازت خبری نبود!!!!!نگرانت شدیم!
    گنجشک به خدا گفت لانه کوچکی داشتم سرپناه بی کسی ام طوفان تو او را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟ خدا گفت ماری را در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آن گاه تو از کمین مار پرگشودی ! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی .:cool::cool::cool::cool::cool::cool::cool:
    زنهار

    خاموشمان می خواهند و گمنام
    و از آن بتر بدنام
    همان ای گلبانگ گلوبریده
    خونت را فریاد کن
    بذر سرخ رویا را
    بپاش
    با زبان هزار قطره و
    میندیش
    که شنونده ایت هست یا نه
    که یاری خواهی خود یاری دهنده است
    نمی خواهندت
    پس خود را تکرار کن
    بسیار کن
    در کردار همسرت به پکدامنی
    در رفتار فرزندت
    به دانش جویی در سمت
    و در تلاش بارانت به همآوایی و همرایی
    در خانه باش و
    در کوچه
    در سبزه میدان و آن سوی پل
    در مزرعه و یک شنبه بازار
    در اعتصاب و عزای عاشورا
    میان توده باش و در خلوت خویش
    و به هر جای
    آن گویای گزنده باش که دشمنت نپسندد
    و آن گاه
    تصویر نامیرای تصورت را
    زیاد کن
    زیاد کن
    چندان که حضور غالب از آن تو باشد
    تو
    مرا در این دامنه سهم
    سخن با آن لب است که با دشمن
    سخن نگفت و اینک
    به تبسم بسنده کرده است
    چه سود از به دلتنگی نشستن خاموش
    ای سنگ
    صخره
    فرو ریز تا آواری باشی
    ممان
    بیدن سان دیواری حاجب دیروز و
    فردا
    دهان بگشا که
    هنگامه فروکش و طغیان است و
    خروشی باید
    اما
    باریکه آبی به زلالی
    بهتر
    که سکوتی به گرانباری فراموشی
    با تندآبی آلوده
    خاموشمان می خواهند و
    فراموشمان می خواهند
    با شخنی اشاره ای و نگاهی
    ای خسیس محبت
    حتی به آهی
    دشمن را بشکن
    ای دوست کاهل با دست من بتاب به یاری
    شریان های گسسته را گرهی
    که خون به بیهوده می رود
    فریاد
    بر تو مباد
    که در پاسداری نام دیروز
    هم برین گنجینه بخسبی
    زنهار
    جان ظرفی شایسته کن
    خود از وظیفه لبالب و سر ریز می شود
    بلندآوازگی
    دویدن بر ریسمان بین قله هاست
    به روزگاری که خصم
    از دو سوی در کمین نشسته است
    بر زمین گام بردار
    که خک و خکیان به هواداریت
    همواره سزاوارترند
    خوابم نمی برد
    گوشم فرودگاه صداهای بی صداست
    باور نمی کنی
    اما
    من پچ پچ غمین تصاویر عشق را
    محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها
    پیوسته باز می شنوم در درون شب
    من رویش گیاه و رشد نهالان
    پرواز ابرها تولد باران
    تخمیرهای سکت و جادویی زمین
    من نبض خلق را
    از راه گوش می شنوم آری
    همواره من تنفس دریای زنده را
    تشخیص می دهم
    آقا سلام.چه خبر.دستت درد نكنه.لطف كن تو تاپيكاي ديگه هم سر بزن نظر بده.ممنون.
    چاكريم در بست.
    برف می بارد
    برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
    کوهها خاموش
    دره ها دلتنگ
    راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
    بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی
    یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
    رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان
    ما چه می کردیم در کولک دل آشفته دمسرد ؟
    زندگی كوتاهتر از آن است كه به خصومت بگذرد
    و قلب ها گرامی تر از آنند كه بشكنند
    آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند
    و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود
    فردا خورشید طلوع خواهد كرد حتی اگر ما نباشیم
    تیك تیك ساعت فریاد مرگ ثانیه هاست اما دوستی ها هیچگاه نمی میرند
    نه به من كه اصلا خوش نمي گذره

    از تكميل ظرفيت خبر نداري ؟؟؟؟؟؟؟

    منم وقت تلف مي كنم .
    سلام دوست عزیز . ممنونم که جمله منو لایق تشکر و امتیاز دانستی .
    شادزی مهرافزون
    آره شركت كردم ولي زياد به حالم فرق نمي كنه .........



    اگه بشه مي خوام سال بعد بازم كنكور بدم
    نظرتو چيه ؟؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا