یکشنبه غم انگیز،با صدها شاخه گل سپید
در کلیسایی کوچک دعاگویان
در انتظارت بودم محبوبم
آن یکشنبه صبح رویاهام رادنبال کردم
اماباز هم ارابه ی اندوهم
بی تو به سویم باز گشت
از آن پس تاهمیشه
یکشنبه هام غمبار است
اشک می نوشم،نان اندوه می خورم
یکشنبه غم انگیز
در این یکشنبهء آخرین به سراغم بیامحبوبم،
مرد روحانی هست،تابوت هست
کفن هست
گلها،در انتظار تواند
گلها،و یک تابوت
در زیر درختان شکوفه باربرای آخرین بارمی فریبمت
چشمانم گشوده اندتا واپسین بار
نگاهت کنم نترس از چشمهام
من حتی در مرگ هم تو را تقدیس می کنم...
آخرین یکشنبه