سلام
احوالت حاجی جون جون جونی ؟
همون طوری که گفتم تا این نامردها عکس ها رو به من برسونن طول میکشه ولی امروز برات میزارم تا تو هم در کام آخر شریک بشی .
حاجی رفتیم جایی که داشتیم از خوشی میمردیم , با انواع جک و جونور ها عکس گرفتم که برات میزارم . رفتیم جات خالی تا ته ارازش دم , ده باحالی بود , نا مردا اون قدر بهم برف زدن که تا خود صبح داشتم می لرزیدم , نا مردها یک تن برف ریختن تو لباسم , بعد من رو با یه شلوارک انداختن بیرون تا دو ساعت من رو راه ندادن بیام تو اونقده دستمال زدم تا راهم دادن , حتی سیگار هامو هم ازم گرفتن . بعد صبح رفتیم جات خالی کوه نوردی , کوه نوردی برای بقیه برای من عذاب جهنم , هی می رفتم هی نمیرسیدم به تهش بعد بقیه رفتن و من بازم موندم و موفق شدم قله اول به ارتفاع 100 متر بالاتر از خونمون رو فتح کنم که نقطه عطفی در زندگی من محسوب خواهد شد , شما هم به عنوان یکی از بهترین حجاجی که میشناسم یادت باشه .
البته میدونم که فهمیدی تا حالا چه قدرش رو دوچار سانسور شدم و برات ننوشتم و البته با عکس ها برات مینویسم و ننوشتنم رو دلیلی بود که ...
بقیهش بعد برات میگم