behzadk2019
پسندها
2,869

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بهزاد یعنی این رفتارت...واقعا" که...واقعا" که...انقدر عصبی ام که خدا میدونه
    آقا بهزاد خان...اگه نیای جوابمو بدی حسابی از دستت ناراحت میشم...
    لعنت به این دانشگاه...کاش دیشب میومدم...بهزادییییییییییییییییییییییییییی:cry:
    سلام داداشیییییییییییییییییییی...
    یکاری داشتم مجبور شدم برگردم خوشبختانه:smile:
    ولی الان باید برم لالا...متاسفانه..خیلی خسته ام...:(
    داداشی چشاتو زیاد اذیت نکن..یواش یواش جواب بده...بمیرم:cry:چشت خوب شد؟؟؟!!!
    هر کیم خواستی بگو میام چنگش میگیرم:D
    تاکید میکنم چشاتو زیاد اذیت نکن...
    شبت بخیر
    بسلامت...شاید تا 5 شنبه زیاد نباشم...کلاسم...
    کاریت ندارم:cool:
    شب شمام خوش
    چه عجب تو اومدییییییییییییی..عمه رو فرستادم سراغت داداش خان...
    =========
    صندلی داغو میگم:smile:
    کدوم بحثو؟؟؟هااااااااااااااااااا؟؟!!
    منظورت آخرشه؟؟؟چشمتو گفتم...الان بهتره؟؟
    آره دیدم آقای محترمو:surprised:
    نه اتفاقا" فیلم زیاد نمیبنم...حقیقته!!!خدا داره از حریممون محافظت میکنه..بخدا همینجوری یه دفعه گفتم داداشم گناه داره بیدارش نکنم خودم میرم داره صب میشه دیگه..یهو دیدم داداشم بیدار شده قاطیییییییییییییییی...میگه بدون من پاتو بیرون نمیذاری صبااااااااااااااا..من از ترس خوف کردم به خدا!!!راس میگه بیچاره دیگهههههههههههههه...
    الهیییییییییییییییییییییی...الان خوبه؟؟؟
    دوس دارم با پشت پا بیام تو حلقش...رمز قبلیمو دوس داشتم
    +
    مملک صاحاب نداره الحمدالله:D
    میگم از این به بعد باید با چادر بشینم خونه...میترسم الان یکی با کلید بیاد درو باز کنه بگه پری چطوری؟؟!!:surprised:
    :redface:
    مگه میشه داداش من نگاه و دلش پاک نباشه...
    لطف دارین شما!!منم بحث و دوس دارم چون توش خیلی چیزا یاد میگیرم...ولی خب آدمی هم که باهاش بحث میکنی مهم هست..مثلا" چون منو شما نظراتمون تقریبا" شبیه هست جای بحث نداریم!!!
    معلومه خواهر برادریم:D
    الهییییییییییی...خدا نکنه..نه نمیخواد!!!من پشیمون شدم:D
    روحیه ام خراب نیس به خدا!!!اگه اینجوری باشه که من همیشه یه چیم هس که!!نه....بیخیالش...فقط نگاهشو دوس داشتم...همین...خیلی پاک بود..خیلی...خیلی وقته این نگاهو ندیدم تو این زمونه...هیییییییییییییییی...
    فک کنم یکمی منو نمیشناسین:redface:
    آخیششششششششش...خب ببخشید اگه نمیرفتم داستان میشد:D
    اولندش من گفتم به شما که حاله ما باعث میشه که یه عکسو انتخاب کنیم!!!خو شاید حال من این روزا دنبال اون نگاه باشه..شما از کجا میدونین؟؟!!(خودمم نمیدونماااااااااااااااا)
    غریب افتادم چون که حرف جفتتون یکی هست!!!منم آجیم نیس اینجا ازم دفاع کنه...هیییییییییییی...
    بعد من اونو میذارم آواتارم شما و اون آقای خاص میترسین:razz:داداشا کپ همن...من اینجا غریب افتادم بینتون:cry:...هییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااا...
    شکر خدا...
    سلام...آخیییییییییییی...چه غم همراه با خشمی تو چشاشه...سردم شد...
    خوبی؟؟؟
    خسته نباشی...
    سلام...

    داداش بهزاد...نگاهش...نگاهش...:cry:یعنی تو دنیای واقعی همچین نگاهی میشه پیدا کرد؟؟؟
    سلام آقا بهزاد:D
    شکر خدا...ببین اگه من یه همچین نگاهی ببینم حاضرم تمام دنیا رو براش بدم...واییییییییییییی..دلمو میلرزونه این عکس:cry:
    سلام داداشی
    ممنون بابت دیشب...نمیدونم اونجام بارونه یا نه...اگه هست لباس بپوش سرمانخوری خدایی نکرده...
    take care
    مگه نگفتید کمکم میکنید و هر شب ساعت 9 تا 11 میاید؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس چی شد؟؟؟؟؟؟
    قربونت برم داداش گلم...بخدا همین الان اشک تو چشام جمع شده...
    نمیتونم..طاقت ناراحتی بقیه رو ندارم...دلم آروم نیس وقتی یکی ناراحته...ولی خودم بیشتر از همه ناراحتم...همیشه بغض دارم...ولی مجبورم بشنوم...یعنی نمیتونم نشنوم...بذا بعدا" یه چی بهت میگم که هنوز سه چهار روزم ازش نگذشته...داغونم کرد بخدا...
    فعلا" باید برم...
    مواظب خودت باش...
    خیلی ماهی داداشم:redface:
    چی بگم...گاهی خودمم سختمه...یه روزایی میبرم دیگه حاله خودمم ندارم...همین جوری میرم یه جا میشینم گریه میکنم عین دیوونه ها...انگاری تمام غماشون میزه به دل من...منم هی گریه میکنم سر خدا داد میزنم:cry:کسیو به غیر اون ندارم که حرفامو حالمو بفهمه...سخته خیلی سخته...خیلی وقته به این حال و رفتار عادت کردم...خودم احساس میکنم شاید بیشتر از توانم باشه ولی بازم دلم طاقت نداره...هییییییییییییییییی...گاهی فقط دلم یکی رو میخواد که دستامو بگیره و تو چشام نگاه کنه بگه ...میفهممت..................................
    تنها:cry::cry:
    برادر من پاشو همون کارو بکن دیگه...خوب میشی به جون خودم...اینجوری همش اذیتی تازه ممکنه سردردم بگیری...
    شکر...منم بد نیستم
    تنهایی خیلی سخته...من که یه لحظه بدون خونواده ام نمیمونم...
    شهر غریب...بمیرم برات:cry:
    تا کی باید دزفول باشی؟؟؟
    بمیرم الهی داداشی:cry:
    خو آخه دواش همون چاییه..باید با چایی تازه دم چشماتو بشوری..حالا نمیخواد زیاد داغم باشه..بریز تو نعلبکی چشاتو بکن توش:D
    بخدا درد نداره زیاد من امتحان کردم...احتمالا" چیزی رفته توش...برو برو داداش گلم همین کارو بکن تا بدتر نشدی...خوابگاهی؟؟؟
    بمیرم برات تنهایی...نه خواهری نه مادری پیشت...داداشییییییییییییییییییی:cry:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا