وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است
وقتی که خندیدیم گفتن دیوونه است
وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره
وقتی که شوخی کردیم گفتن سرسنگین باش
وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه
وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه
حالا ام که عاشقیم میگن گناهه...
شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد...
چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...
شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می...