وقتی دانشجو بودیم شاید 200تا قاشق و چنگال 50تا لیوان داشتیم همش با آرم سلف دانشگاه!!!
یکی از رفیقام اومد خونه اینا رو دید گفت کصافطا منم میخوام! بهش گفتیم خب امروز بیا 3نفری با هم بریم سلف برات میاریم. اونم قبول کرد
رفتیم سلف ناهار خوردیم بعد از روی میزا 20تا قاشق جمع کردیم گذاشتیم زیر کمربند شلوارش بهش گفتیم خب بریم
سوار خط واحد که شدیم جا نبود بشینیم خط واحد حرکت کرد سر دوربرگردون با سرعت دور زد این دوستمون دستشو گرفت به میله بالا که نیافته! چشمتون روز بد نبینه تمام قاشقا از پاچه شلوارش ریخت کف اتوبوس حالا پسر دختر دارن دنبال صدا میگردن از کجاست!!
این دوست ما هم از بالای کمربندش دستش کرده تو شلوارش که قاشقا رو از تو پاچش دوباره بیاره بالا دیگه همه 60 نفری که تو خط بودن فهمیدن صدا از کجاست!!
دیگه در و دیوار و صندلی رو هوا بود!!!
بقیشو دیگه خودتون حدس بزنید چه آبرو ریزی شد..........
ما که خودمون زدیم به کوچه علی چپ که اصلا این رفیقمون عمرا ندیدیمو نمیشناسیم..........