A
پسندها
3

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تاپیک: ذوالقرنین قرآن = اسکندر مقدونی = سلمان محمدی = روزبه ی ایرانی= دوست ارسطو = داستان نا کجا آباد نظامی گنجوی = شهر مدینه
    خود سوال ::
    یک مخزن صلب که به خوبی عایق بندی شده حاوی 5 کیلوگرم مخلوط بخار و مایع اشباع در 100 کیلوپاسکال می باشد. در ابتدا سه چهارم جرم در فاز مایع است.یک مقاومت الکتریکی که دورن مخزن قرار داده شده به منبع 110 ولت متصل می شود و هنگامی که کلید وصل می شود،جریان 8 آمپر از طریق مقاومت جریان می یابد.مدت زمانی که طول می کشد تا همه آب درون مخزن بخار شود را تعیین کنید.
    اشکال من::
    از کجا بفهمیم منظور بخار اشباعست یا فوق گرم ؟؟
    سلام مهندس
    داشتم چند تا سوال ترمو رو بررسی می کردم، تو یکی با بحران مواجه شدم.به نظرتون حق با منه یا در اثر خستگی و در نتیجه بی دقتی چیزی رو نادیده گرفتم ؟
    اگه براتون ممکن بود و وقت داشتین ممنون می شم نظرتونو بفرمایید .
    موفق باشید !
    کـــــــــتـــــــاب مـــصـــــاحـــــبــــه حـــضـــوری نـــــــفـــــــت و گاز و پتروشیمی و نیروگاه اتمی

    [IMG]

    این کتاب شامل:
    آزمون ،روانشناسی،تست هوش،مصاحبه حضوری
    این کتاب برای تمام افرادی که قصد شرکت در ازمون های .مصاحبه های شغلی و حضوری و همچنین ازمون های تست هوش و روانشناسی برای استخدام در شرکت های نفت و گاز و پترو شیمی ، پالایشگاه ها و پخش و پالایش، نیروگاههای گازی و اتمی و وزارت نیرو مناسب می باشد.

    توضیحات بیشتر در : http://vzshop.ir/ads-1.html

    [IMG]
    شعر زیبای "سیب" حمید مصدق خرداد ۴۳
    تو به من خندیدی و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست تو دید
    غضب آلود به من کرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
    و تو رفتی و هنوز،
    سالهاست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


    جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق

    من به تو خندیدم
    چون که می دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
    و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا