arezou jon
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
    عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
    تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
    اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
    برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
    و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
    در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
    دوست..

    روی جلد یک کتاب نوشته ای دیدم که خیلی من رو جذب خودش کرد. من اون طرف رو ندیده بودم ولی به آدرسی که زیر نوشته داده بود نامه میدادم و اون هم برای من نامه میداد تا قرار شد همدیگه رو ببینیم. در محل قرار دختری بسیار زیبا از کنار من گذشت و پیرزنی با همان مشخصه نامه پیش من آمد. من که مجذوب شخصیت او شده بودم بدون توجه به او پیشش رفتم و شاخه گلی به او دادم او در جواب من گفت همان دختر زیبا که از کنارت رد شد گفت که اگر شاخه گل را به من دادی بگویم که در رستوران آنطرف خیابان منتظرت است

    خوشال میشیم تو تاپیک شرکت کنین
    یاد سهراب بخیر... چه زیبا گفت...


    نه تو می مانی و نه اندوه

    و نه هیچ یک از مردم این آبادی

    به حباب نگران لب یک رود قسم،

    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

    غصه هم می گذرد...

    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

    لحظه ها عریانند !

    به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...
    رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود

    با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی

    و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند

    و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی

    به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد

    وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید

    بانوی دریای من...

    کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت

    کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
    ﮔﻨﺠﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ
    ﻻﻧﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﮕﯿﻢ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﻢ ﺑﻮﺩ، ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ!  ﮐﺠﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪبودم...
    ﺧﺪﺍ ﺩﺭﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ:

    ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻻﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﮐﻨﺪ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮﺍﺯ ﮐﻤﯿﻦ ﻣﺎﺭ ﭘﺮ ﮔﺸﻮﺩﯼ.
    ﮔﻨﺠﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ؟

    ﻻﻧﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﮕﯿﻢ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﻢ ﺑﻮﺩ، ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ!  ﮐﺠﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ؟...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا