از روی دستخط قشنگش که مانده بود
دیشب به احتمال قوی شعر خوانده بود
اسمش بهار بود ولی موج انفجار
پروانه های روسری اش را پرانده بود
پرتاب ناگهانی خون روی صورتش
چندین گل شقایق کوچک نشانده بود
وقتی پلیس وارد این اتفاق شد
چیزی برای ثبت جنایت نمانده بود
گفتند مرد نیمه ی شب با دو چرخه اش
خود را به کوچه ی گل مریم رسانده بود
می خواست اعتراف بزرگی کند ولی
زن ماشه را دو ثانیه قبلش چکانده بود...
کورش کیانی