anise b
پسندها
3,991

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • توبرو...برو
    مطمئن باش وبرو
    ضربهات کاری بود
    دل من سخت شکست
    وچه زشت
    به منوسادگی ام خندیدی
    به منوعشقی پاک
    که پراز یادتوبود
    وبه یک قلب یتیم
    که خیالم میگفت
    تاابدمال توبود
    توبرو..
    بروتاراحت تر
    تکه های دل خود راآرام
    سرهم بگذارم
    وبه هم بندزنم...
    نه...........فعلا اینکار رو نکن...............چند وقت تاپیک نزن..............باشه؟
    باران این چنین دل مرابردی
    باران دم به دم مرا آزردی
    باران سرنوشتم رابه یاد آور
    باران سرگذشتم رانکن باور
    من غریبی قصه پردازم
    جون غریقی غرق دررازم
    گم شدم درغربت دریا
    بی نشان وبی هم آوازم
    باز هم تو آمدی بر سر راهم
    آی عشق دوباره میکنی تو گمراهم
    دیریست قلب من از عاشقی سیر است
    خسته از صدای زنجیر است
    نگو هستیم رنگه مشابه , من یه عمره رو صورتم خنده قاچاقه
    چنان شوق رهایی داشت
    که تنها یه لحظه غفلت کردم
    پر زد ورفت
    چنان عشق آزادی داشت
    که نه نگاه منتظرم رادید
    ونه دلواپسی دلم را
    پرزدورفت
    میدانم که دیگر نمیاید
    اما....
    قفس زندگیم
    پراست از جای خالی پرواز
    ....

    بی اعتنا وسبک اما
    پرنده
    پرزدورفت
    خیلی سخته که فکر کنی دوستت داره اما نداشته باشه!

    خیلی سخته که فکر کنی به یادته اما نباشه!

    خیلی سخته که فکر کنی همیشه به تو فکر می کنه

    اما حتی یه لحظه هم بهت فکر نکنه!

    خیلی سخته که مغرور باشی و اونم مغرور تر از تو!

    خیلی سخته که همیشه گوینده باشی اما اون چیزی نگه!

    خیلی سخته که نسبت بهت بی اعتنا باشه!

    خیلی سخته وقتی بهش بگی برو

    بدون هیچ حرفی و تازه با خوشحالی بره!
    باقلم می گویم:
    ای همزاد ... ای همراه
    ای هم سرنوشت
    هردومان حیران بازی های دوران های زشت
    شعرهایم رانوشتی
    دست خوش..
    اشکهایم راکجا خواهی نوشت؟؟؟
    خیر............اینجوری جواب نده..........یالا شاد باش وگرنه نصفت می کنم:w08:
    لب‌ِ دریا دلم‌ُ توی‌ یه‌ بطری‌ می‌ذارم‌
    بطری‌ُ به‌ موجای‌ عاصی‌ِ دریا می‌سپارم‌
    دیگه‌ خسته‌اَم‌ از این‌ دربه‌دری‌های‌ مدام‌
    بذارین‌ همه‌ بدونن‌ ! من‌ دیگه‌ دل‌ ندارم‌
    نبینم غمگینی................صداقتت همیشه قابل تقدیره..........:w43:
    بس‌ که‌ پشت‌ پا زدن‌ به‌ این‌ پیاده‌ خسته‌اَم‌
    دیگه‌ از دنیایی‌ که‌ تو اون‌ همه‌ آرزوهام،
    مث‌ِ بادکنک‌ توی‌ پنجه‌ی‌ باده‌ خسته‌اَم‌
    می‌دونم‌ یه‌ جای‌ دنیا دختری‌ توی‌ ساحله‌
    که‌ همیشه‌ چشم‌ به‌ راه‌ سر رسیدنه‌ دِله‌
    می‌دونم‌ یه‌ روز میاد که‌ توی‌ ساحل‌ پیدا شه‌
    درِ بطری‌ بی‌هوا با دست‌ِ عاشقش‌ واشه‌
    موجای‌ خسته‌ ! دلم‌ ر ببرین‌ یه‌ جای‌ دور
    یه‌ جا که‌ کسی‌ برای‌ ماهیا نندازه‌ تور
    باقلم می گویم:
    ای همزاد ... ای همراه
    ای هم سرنوشت
    هردومان حیران بازی های دوران های زشت
    شعرهایم رانوشتی
    دست خوش..
    اشکهایم راکجا خواهی نوشت؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا