هركس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مىكند، و قلبش را بيمار كرده، با چشمى بيمار مىنگرد، و با گوشى بيمار مىشنود. خواهشهاى نفس پرده عقلش را دريده، دوستى دنيا دلش را ميرانده است، شيفته بى اختيار دنيا و برده آن است و برده كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند.
دنيا به هر طرف برگردد او نيز بر مىگردد، و هرچه هشدارش دهند از خدا نمىترسد. از هيچ پند دهندهاى شنوايى ندارد، با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مىنگرد كه راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند. مىبيند كه آنها بلاهايى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنيايى را كه جاويدان مىپنداشتند از آنها جدا شده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد، و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است.