دمت گرم باز قطعی شد خریدنم بهت خبر میدم.
پول که ندارم مگه پدر گرامی لطف کنن قرض بدن فعلا که بعید می دونم.
می خواستم واسه عروسی کت وشلوا بخرم خیر سرم بابام گفت برو پی کارت کت وشلوار هر وقت دستت رفت جیب خودت بخر
چی کنیم دیگه ....
خدا رو شکر دارم از سربار بودن بیرون میام.
امیر بهت نگفته بودم من سالی که میخواستم بیام دانشگاه دانشگاه هوایی شهید ستاری که واسه افسری نیرو هوایی ارتش هستش قبول شدم رفتم مصاحبه دیدم مکانش خیلی ناجوره البته با روحیات خودم میگم.دیدم اصلا از دانشگاه خبری نیست مثه پادگانه.خوب پشیمون شدم برگشتم . بابام خیلی شاکی شد گفت پسر همینو می چسبیدی تا چندسال دیگه کار کو .منم که معلم پارتی مارتی ندارم خودت بیچاره میشی.اون موقع امتحانشم با کنکور بود مثه الان خوده دانشگاه جدا امتحان نمی گرفت.
هیچی سرتو درد میارم پامو تو یه کفش کردم که نمیرم.خوشم نمیاد.
حالا فکرشو کن این یه سال چقدر سخت گذشت. پشیمونی وطعنه دیگران.
ولی میگم خدا هوا بنده هاشو داره.من که هیچ وقت پشیمون نشدم چرا نظامی نشدم.
وقتی میگم اوستا کریم اخر معرفتو مرامه واسه همینه دیگه