گستاخانه گريختم
از دستان پينه بسته و خسته خدا
آنسان كه ورز ميداد اندام شوريده مرا
توشه راه من ياغي
من سرگشته حيران
من مست
خسته پاي شد و
مجروح دلي
آه از حجم ملامت بر دوش
وای از داغ عصيان بر سر
به چه میخواندیم
عاشقان نهر هاي پر آب
تشنگان جام های شراب وگيسوان پر تاب
من ندارم هوسی
تا بریزم به پایش نفسی