-
همینجوری...
......
داداشی من کار دارم فعلا بای
کور بشه چشمشون..
مرسی..
هرچه دل تنگت میخواهد...
دِهـــه...چرا اینقدر غمگینی؟هـــان؟؟ چی شدی آخه؟
نـــــه بگـــو...
پدر بزرگم فوت کرده بود نبودم...امروز صبح برگشتیم خونه
نمنه؟؟
کیو؟؟چیو؟؟
باشه برات دعا میکنم . . .
فعلا.
منم همینطور مهرداد میتونی این تاپیکو برای دوستات بفرستی
بابا دق میکنی بیخیال!
البته من درکت میکنم خیلی ها لیاقت محبت و ندارن ولی خوب قرار نیست توام خودتو نابود کنی. . .
ایشالا همه چی درست میشه پایان شب سیه سپید است!
هعی برادر اونو که نگو..دل همه خونه از دست اینجور آدما
راستــــی ببینم عخشولی من سالمه؟؟ کجاس؟
چه بلایی سرش آوردی؟ هـــان؟
راستشو بگو
هــــیــــــن
از دست تو.....
ببینم حالا زنده ای؟؟ یه جوری گفتی من الان دارم یجوری تصور میکنمت
آخیییییییی!
مثل اینکه دلت خیلی پره!
به قول یکی از دوستام اؤتؤر طبیعت اوداسین!!!!!
خوب خدا رو شکر!
هیچی بابا سلامتی . . .
هر روز تصمیم کبری میگیرم بشینم عین آدم درس بخونم واسه ارشد ولی اصلا حسشو ندارم!
افسردگی همیشگی دهه شصتی دیگه!!!
کی داداشیه منو اذیت کرده؟
بگو برم شیکمشو سفره کنم
کلاعرض کردم
چـــرا؟؟!!چی شده؟
چـــی میگـــی!!
والا ما کلاسای خودمونو با زور میریم چه برسه بخوایم واس یکی دیگه کلاس بذاریم
خوبی ؟؟ من نبودم خوش گذشته هـــا!!
وا؟
غمگین چرا؟ چیزی شده؟
علیک سلام خوبین؟
چه خبرا؟
ایفــای مشترک کوجا رف؟؟صداش کن بیاد بی زحمت
نمیشد نه گفت خدایی
کند کارم 2هفته دیگه نمایشگاه داریم منم عقبم
نه بابا دارم تخت جمشید میکشم
ببخشید سلام یادم رفت
اره تازه رسیدم مرسی زنده باشید
تازه فردا هم از 8صبح کلاس دارم استاد طراحی هم منو تو رودرواسی انداخته
گفته 30سانت از کارتو باید تا فردا تموم کنی
منم عااااااااااااااااااااااااااالی تازه از کلاس طراحی اومدم
سلام ببخشید کاری پیش اومد برام باید میرفتم نبینم عشقم عصبانی و ناراحت باشه بخند
سلام علیکُم ما بازگشتیـــــــم...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
