گلسا2
پسندها
2,679

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بدو نظر بده
    براي دوستاتم بفرست
    مرسي

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/432733-از-كي-بيشتر-انرژي-ميگيرين؟؟؟
    خوو رشته ی خودم نبودکتابایی که گرفتمم هیشکدوم نیومدتوکنکور ولی به دلم افتاده قبولم
    وقتی قبول شدم خبرت میکنم:D
    فقط همینا چقدر کم:biggrin:
    نه من خرید خیلی دوست دارم البته به شرطی که پولش هم باشه. من معمولا با مامانم میرم خرید. الته بابام هم سلیقش خیلی خوبه. ولی حوصله گشتن مغازه هارو نداره.
    خوبم خوف(ترس)نیستم:D
    عالی بودسوالاش محشربودهیچی حالیم نشدولی امیدوارم که قبول میشم:D
    آره دیگه باید متعادل خرج کرد. ولی من وقتی پول داشته باشم همش دوست دارم خرج کنم.مخصوصا لباس خریدن خیلی دوست دارم.:biggrin:
    آن لحظه که دلتنگت می شوم

    خود به خود هوس باران را می کنم.

    آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

    هوس یک کوچه تنها را می کنم

    آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

    قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

    آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

    دلم نمی خواهد باران قطع شود.

    دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

    از دلتنگی ها ،تنها صدای قطره های باران را می شنوم

    دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

    لحظه ای که آرام آرام می شوم

    آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

    دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

    فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

    صدای کسی که با چشمان خیس در زیر باران قدم می زند ،

    تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

    کجایی که جایت در کنارم خالی است.

    در این شب بارانی تو را می خواهم ،

    کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد.
    آجی جون راستش تا همین چند وقت پیش پول داشتم، ولی یه مقدارش خرج دانشگاه شد ، یه مقدارش پول کتاب. یه مقدارشو دادم دستگاه رو برای علی آپگریت کرد. یه مقدارش لباس. خب همش خرج شد دیگه.
    باشه هرچی آبجیم بگه. چشم
    راستی یکی از پست هاتو ندیده بودم. مامان بزرگم چیزی نخریده بود. گفت چیز بدرد بخوری نبود. به جاش بهمون پول داد.
    خب من هرچی دارم با آبجیم شریکم دیگه.
    آجی جون ببخشید. ببخشید نمی دونم چرا این پست رو ندیده بودم.
    نمی دونم اگه اومد خب بپرس
    صبحانه خوردم آجی. اصلا من تا صبحانه نخورم. هیچ کیو نمی شناسم.
    ولی خب چایی نخوردم
    آجی جون . از نظر معنوی خیلی خوبه. ولی خیلی سخته. اصلا امکانات نمیدن. چند وقت پیش یادت هست اتوبوس یه دانشگاه تصادف کرده بود:crying2:
    منم دوست دارم برم. ولی خوب به خاطر همین چیزاش تا حالا نرفتم.
    :biggrin::biggrin:
    عیب نداره . چایی اصل خوب نیست:biggrin:
    منم از صبح چایی نخوردم
    نمی دونم آبجی کیه. بهش گفتم نمیشه آبجیم بشی. گفت پس دختر خالت میشم. دیگه یادم رفت بپرسم دختر کدوم خاله.
    البته گفت یه چند وقتی احتمالا باشگاه نمیاد.
    به داداش سجاد دیگه باشه دیگه حسودی نمی کنم. الهی دادش فدات بشه. این که کار کردن با اعمال شاقست. تهران هوا گرم شده اجی
    آجی جون دیشب پامهر دختر خالمون شدا.
    زندگي کوتاه تر از اونه که به خصومت بگذره..

    وقلب ها گرامي تر از اون اند که بشکنند..

    فردا طلوع خواهد کرد حتي اگه ما نباشيم..

    در بستر روزگار انچه بدست مياد با خنده پايدار نمي مونه..

    و اونچه از دست رفته با اشک جبران نمي شه..

    پس از همين جا منتظر غير منتظره ها باش.
    آره به اون که خیلی حسودیم میشه
    اجی جونم چه خبره مگه خونتون؟
    باشه دعواش می کنم.
    آفرین آبجی من یه خانوم مدیر واقعیه
    نه من که کاری ندارم عزیزم
    اگه از دست من کاری برمیاد بگو. باشه؟ اون قدرها هم دست و پاچلفتی نیستما:biggrin:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا