گلسا2
پسندها
2,679

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • منم رژیم دوست ندارم آجی.
    باشه عزیزم برو ناهار بخور. منم دیگه برم. آجی شب میتونی زودتر بیای؟
    ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه !
    اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی
    اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه …
    میشد مغــــــــز !
    دلـــــه ..
    نمی فهمــــــه … !
    خواستم اطلاع بدم…
    ببخشید آجی. فهمیدم منظورتو. اینارو همین جوری گفتم. دوست نداشتی؟
    نه دیگه نمیرم. یعنی یه کم دیر تر می رم. آجی جون ستیا خوبه؟
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/434742-دلفینها-در-حال-خنده!!!!!!?p=6063848#post6063848
    ابجی من الان دارم میرم باشگاه. شب اگه تونستی زودتر بیا
    نه آبجی من یه دختر نمونست. چیزی در موردش نگی . دعوات میکنما
    فقط یه کم باید سعی کنه، چیزایی که ناراحتش می کنه زود فراموش کنه. در موردشون فکر نکنه. آجی سعی کن فقط به چیزای خوب فکر کنی.
    بعدشم هیچ وقت هیچ وقت گریه نکنه. چون هیچی تو این دنیا، ارزش اشکای اونو نداره
    خسته نباشی عزیزم
    اه یعنی چی تو باید ببری. به مدیرتون بگو یه مرد پیدا نمیشه اینارو ببره
    سلام-خوبی گلسا خاتون؟
    خواهش می کنم-مرسی از عکسا-خیلی خوشگلن;)
    مرد بدکاری هنگام مرگ، ملکه‌ی دربان دوزخ را دید. ملکه گفت: کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی،تا همان یک‌ کار، تو را برهاند. خوب فکر کن.
    مرد به‌خاطر آورد یک‌بار که در جنگلی قدم می‌زد، عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای این‌که عنکبوت را لگد نکند، راهش را کج کرده بود.
    ملکه لبخندی به‌لب آورد و در این هنگام، تار عنکبوتی از آسمان نازل کرد، تا به مرد جوان اجازه‌ی صعود به بهشت را بدهد.
    بقیه‌ی محکومات نیز از تار استفاده کردند و شروع به بالا رفتن کردند. اما مرد از ترس پاره‌شدن تار، برگشت و آن‌ها را به پایین هُل داد.
    در همان لحظه، تار پاره شد و مرد به دوزخ بازگشت.
    آن‌گاه شنید که ملکه می‌گوید: شرم‌آور است که خودخواهی تو، همان تنها خیر تو را به شر مبدل کرد.
    نه گلم شما دو تا خيلي خوفيد...مامانتونو اهذيت نمي كنيد هميجوري مشغله دارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا