shadmehrbaz Mar 18, 2009 دلم گرفته است دلم گرفته است به ايوان ميروم و انگشتانم را بر پوست كشيده ي شب ميكشم چراغهاي رابطه تاريكند چراغهاي رابطه تاريكند كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است ...
دلم گرفته است دلم گرفته است به ايوان ميروم و انگشتانم را بر پوست كشيده ي شب ميكشم چراغهاي رابطه تاريكند چراغهاي رابطه تاريكند كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است ...