پروانه شیرازی
پسندها
1,714

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امام صادق علیه السلام در دعایی می‌فرماید:

    يَا مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِي مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه‏
    ای عطا کننده‌ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.

    کافی، ج 2، ص 259
    بقال با تعجب پرسید:
    چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
    و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
    --------------
    پی‌نوشت:
    داشتم فکر میکردم حواسمون به‌اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیس که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره

















    [IMG]
    به نام خدا



    دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
    مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
    بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
    چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
    ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
    دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟"
    دارم افاضات (!) دوستان رو می خونم ...
    چی کار کردن تو این دو روزه ....
    نمی دونم چرا تو مناسبت های مذهبی اینقدر فعال میشن:razz:
    آهان که این طور.
    من اولش فکر کردم عکس خودته. ولی بعدا دیدم که دایی برات انتخاب کرده فهمیدم
    یادمه اون روز که اینو گذاشتی گفتی داستان داره. ولی من دیگه نپرسیدم داستانش چیه
    نپرسیدی از دایی که اینو از کجا آوردی آخه؟
    میدونی خاله جونم. مطمئن باش اونا خیلی خوب مارو درک میکنند. یعنی دلیل همه ی کارامونو میدونند. میدونند که حتی اگه یه کم به قول خودت بی معرفتی کردیم. تقصیر خودمون نبوده یا از ته دل نبوده
    خجالت نکش عزیزم. خیلی مهربونه. خیالت راحت
    خاله داییت همون جا خاک شده؟
    اوه ، پس حالا حالا کار داری ...
    وای پری کلی کار دارما ولی اصن حسش نیست ... موندم چه خاکی به سرم بریزم :cry:
    دایی الان یعنی داره چیکار میکنه
    لب تابشو نمیتونست ببره؟
    اگه میبرد هم اینترنت نداشت که. چه سوال ضایعی پرسیدم:biggrin:
    باشه چشم. کلا به فکرش هستیم.
    بله حتما. اصلا میگم خودت بیای افتتاحش کنی:biggrin:
    خاله من باید مهدکودک بزنم. تواناییشو دارما. استعدادمو کشف کردم:biggrin::biggrin:
    خاله باهاش بازی میکردم. هر چند دقیقه یه بار میگفت من مامانما. بهش میگفتم پ نه پ اصلا به من میخوره مامان بشم:biggrin:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا