مامانم توی یه کاسه یه چیز سفید و دونه ریزی ریخته بود و گذاشته بود روی کابینت
منم که فوضولی امانمو بریده بود ازش خوردم
شور بود فکر کردم نمک هست
چند روز بعد مامانم وقتی داشت تعریف میکرد فهمیدم پودر لباسشویی بوده:hate:
من برای جوجه خودم با طناب یه تاب درست کردم بیچاره پرت شد پایین و پاش شکست
بعد با خمیر نانوایی پاشو گچ گرفتیم
یه بار هم توی سرما مونده بود سرماخورد
بهش قرص سرماخوردگی دادیم
با این هم بلا که سرش آوردیم یه خروس بزرگ و تپل و خوشکل شد
کشتیمش با سبزی پلو خوردیمش:biggrin:
خدارو شکر محرمتو دیدم دوباره آقا جون
نمُردمو دیدم که چشام بارون میباره آقا جون
در به در کوجه نشین دوباره مهمون توئه
تموم قصه همینه دلم پریشون توئه
ابره نگاهم میباره به هوای حرمت
روزی چشمم دوباره میرسه از کرمت
دلم مثل برگ گُلی که خشک و بی رنگ آقا
فقط میخواد گریه کنم دلم برات تنگه آقا:cry:
خدا کنه که بارون بباره بباره بباره
آخه تو رو به یاده من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت:cry: