ن
پسندها
194

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آنقدر در تـــــــــــو غــرق شـــده ام..
    که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى



    احســـاس خیانــت میـــکنم!!
    عشـــــــــــق یعنى همین...
    خدایا . . .
    این بود دنیایی که به خاطرش به شکم مادرمان لگد میزدیم . . .
    خدایا . . .
    این بود دنیایی که به خاطرش به شکم مادرمان لگد میزدیم . . .
    این رفته خواستگاری جواب نه شنیده میخواد خود کشی کنه ........خاک توسرش/////
    در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز

    گرچه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
    بی تو امشب گریه هم با من غریبی میكند

    دیده در راهند چشمانم كه بازآیی هنوز
    یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
    چــیزی .... به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
    خیالـــت راحت باشد
    آرام چشمهایت را ببــند
    یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
    یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
    تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...........
    دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
    تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

    قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
    گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!
    گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
    گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
    آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
    من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست
    من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
    برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
    فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
    که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست
    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
    بچه که بودم

    از جریمه های نانوشته که بگذریم

    سلمانی و ساعت و سیب

    سکه و سلام و سکوت

    و سبزی صدای بهار

    هفت سین سفره ی من بود

    بچه که بودم

    دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

    که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

    بچه که بودم

    تنها ترس ساده ام این بود

    که سه شنبه شب آخر سال

    باران بیاید

    بچه که بودم

    آسمان آرزو آبی

    و کوچه ی کوتاهمان

    پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود
    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا