میخانه
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آیینه من شکسته چرا
    به چهره غبارم نشسته چرا
    مرا ای دل من دعا کن
    مرا ای دل من دعا کن

    آمد زمان اسیری من
    که گوید سلامی به پیری من
    مرا ای جوانی صدا کن
    مرا ای جوانی صدا کن

    زمان لحظه لحظه شود ماه و سالی
    زمانی بخوابی دمی با خیالی
    به آسوده بودن ولی کو مجالی
    مگر عمر نوحی که باشد محالی

    من آن بید پیرم که می ترسم اکنون
    شکسته شوم به نوازش بادی
    من آن مرغ عشقم که لب نگشودم
    میان چمن به ترانه شادی

    تو ای نشاط زندگی کجایی
    مگر بخوابم، تا به خوابم آیی

    زمان لحظه لحظه شود ماه و سالی
    زمانی بخوابی دمی با خیالی
    به آسوده بودن ولی کو مجالی
    مگر عمر نوحی که باشد محالی

    من آن بید پیرم که می ترسم اکنون
    شکسته شوم به نوازش بادی
    من آن مرغ عشقم که لب نگشودم
    میان چمن به ترانه شادی

    تو ای نشاط زندگی کجایی
    مگر بخوابم، تا به خوابم آیی

    زمان لحظه لحظه شود ماه و سالی
    زمانی بخوابی دمی با خیالی
    به آسوده بودن ولی کو مجالی
    مگر عمر نوحی که باشد محالی
    بیچاره گوزوم هر گجه سنسیز باخار آغلار /صبحه کمین اولدوزلاری بیر بیر سایار آغلار /سن آیرلیقی خوشلادون آما گجه گوندوز دفترده قلم شرح فراقون یازار آقلار
    ( بیچاره چشمم که هر شب بی تو نگاه میکند و میگرید .تا صبح تک تک ستارها رو میشمارد و گریه میکند/تو جدایی را اختیار کردی اما شبها وصبحها قلم دردفتر شرح جداییت را مینویسد وگریه میکند)
    سومه بنی اما خاطیرلا اوزلمه بنی فاکات اونوتما.



    منودوست نداشته باش اما بیادم باش منتظرم نباش فقط فراموشم نکن.
    چه لذتی شدید تر از اینکه یکی حرفی داشته باشد و کسی را هم داشته باشد که بفهمد!
    درست مثل لذت کسی است که بفهمد و کسی را هم داشته باشد که حرف داشته باشد!
    این ها نیاز ها و لذت هایی است که غالبا کسی از وجود آن اطلاعی هم نداردو چه خوشبخت مردم اند همین "بی اطلاع ها"

    ***
    نالیدن را چه کار کنم؟دادکشیدن را چه کار کنم؟راستی چاه هم نعمتی بود
    ببین تا کجا محرومم!ببین که چه چیزها نیـاز دارو ندارم!چه آرزوها دارم و نیست!


    گفت و گوهای تنهایی-دکتر شریعتی
    متولدین بهمن: اورانیوم
    فلز درونی متولدین بهمن یک فلز حقیقی نیست و یک ماده رادیواکتیو است که فقط در ترکیبات یافت می شود . اورانیوم می تواند موجب انفجارات عظیم و زنجیره ای گردداز همین رو تلاش برای محدود کردن آنها و مجبورساختن شان به انجام کاری مثل کوشش برای به دام انداختن طوفان زمستانی در یک بطری است . متولدین بهمن عقیده خود را خیلی رک و بی پرده به زبان می آورد ولی هرگز سعی نمی کند عقیده اش را به شما تحمیل کند. یک بهمنی برای احساس امنیت دور و اطراف خود را شلوغ می کند و دوستان زیادی دارد ولی گاهی اوقات به یکباره در پیله تنهایی خود فرو می رود و دلش می خواهد تنها باشد.
    شرمت باد ای دستی كه بد بودی بدتر كردی
    هم‌بغض معصومت را نشكفته پرپر كردی
    هم‌بغض معصومت را نشكفته پرپر كردی
    ننگت باد ای دست من ای هرزه گرد بی‌نبض
    آن سرسپرده‌ات را بی یار و یاور كردی
    ای تكیه داده بر من ای سرسپرده بانو
    با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر كردی
    دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    سربرده در گریبان بی‌خودتر از همیشه
    حیفت نهایتی كه با من برابر كردی
    ای تكیه داده بر من ای سرسپرده بانو
    با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر كردی
    دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    زهر این نفرین نامه جای خون در من جاری
    این آخرین شعرم را پیش از من از بر كردی
    ای تكیه داده بر من ای سرسپرده بانو
    با این نادرویشی‌ها آخر چرا سر كردی
    دستی با این بی‌رحمی دیگر بریده بهتر
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    بر من فرود آر اینك بغضی كه خنجر كردی
    زجری همیشه بهتر با من ترحم هرگز
    اگر می توانستم
    اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
    اگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبود
    اگر ذهن آیینه خالی نبود
    اگر عادت عابران بی خیالی نبود
    اگر گوش سنگین این کوچه ها
    فقط یک نفس می توانست
    طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارد
    اگر آسمان می توانست ، یکریز
    شبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارد
    اگر رد پای نگاه تو را باد و باران
    از این کوچه ها آب و جارو نمی کرد
    اگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرد
    اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کرد
    و می شد به رسم امانت
    گلی را به دست زمین بسپریم
    و از آسمان پس بگیریم
    اگر خاک کافر نبود
    و روی حقیقت نمی ریخت
    اگر ساعت آسمان دور باطل نمی زد
    اگر کوها کر نبودند
    اگر آبها تر نبودند
    اگر باد می ایستاد
    اگر حرفهای دلم بی اگر بود
    اگر فرصت چشم من بیشتر بود
    اگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینم
    تو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم
    تو با دلتنگياي من
    تو با اين جاده همدستي
    تظاهر كن ازم دوري
    تظاهر مي كنم هستي
    تو آهنگ سكوت تو
    به دنبال يه تسكينم
    صدايي تو جهانم نيست
    فقط تصوير مي بينم
    يه حسي از تو در من هست
    كه مي دونم تورو دارم
    واسه برگشتنت هرشب
    درارو باز ميذارم
    سراب رد پاي تو
    كجاي جاده پيدا شد
    كجا دستاتو گم كردم
    كه پايان من اينجا شد
    كجاي قصه خوابيدي
    كه من تو گريه بیدارم
    كه هر شب هرم دستاتو
    به آغوشم بدهكارم
    تو با دلتنگياي من
    تو با اين جاده همدستي
    تظاهر كن ازم دوري
    تظاهر مي كنم هستي
    گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
    شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

    پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
    گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

    گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
    چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

    تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
    آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟

    رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
    حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

    قيصر امين پور
    كولي گرفته ست فالي، با فال او و عده ها هست:
    " سي روز...
    سي هفته...
    سي ماه... "
    سي لحظه صبرم كجا هست!

    كولي ! گياهي نداري كز درد عشقم رهاند؟
    از رستني ، بهر رستن ، با كوليان بس دوا هست
    كولي ! دعايي نداري ؟ شايد گشايد طلسمي
    با كوليان ( دايه مي گفت ) تعويذ مشگل گشا هست
    كولي ! بپرس از زبانش ، در سينه ي مهربانش
    يك شعله - هر چند كوچك - از عشق من نيست ، يا هست؟
    همصحبت خوابگاهش - گيرم به رخ شهر زادي -
    از عشق آيا به گوشش ، اين گونه دستانسرا هست؟
    كولي ! دلي كنده دارم ، با خود ببر زين ديارم
    گر زان كه در " بيله " هاتان بيگانه را نيز جا هست *
    شعر ظريفم ، به نر مي ، مژگان مار است ، كولي !
    زين سان متاعي كه دار م، چندش در آنجا بها هست؟
    كولي ! جوابم نگفتي ، تقليد هر گفته كردي -
    با چون مني خسته ، آيا ، اين طنز و شوخي روا هست ؟


    كولي منم ، آه ! آري ، اينجا به جز من كسي نيست
    تصوير كولي ست پيدا ، رويم در آيينه تا هست...
    می خواستم بدینوسیله مراتب تشکرات خود را حضور با سعادت حضرتعالیی اعلام نمایم
    من دلم تنگ می شود
    برای تو
    برای هرآنچه که تکانم می دهد
    تـــــا تــامل خـــویش
    بـــــــرای خاطراتمان
    چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان
    دلــم کــه تنـــگ می شــود
    پای لحظه های خالی از تو
    بــساط اشک پهن می کــنم
    گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
    صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم
    پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
    پر از آواز می شوم از تو
    مگرغیر از این است
    که توهم هم وجود دارد؟
    باشد ...
    به خودم دروغ نمی گویم!
    اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
    دلم برای این توهم تنگ می شود
    یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
    ویران شود این شهر که میخانه ندارد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا