ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازآ که در هوایت، خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بی گانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
شفیعی کدکنی
---------------------------
زهرا واسم میل کرده بود...با عنوان: "بیگانگی زحد رفت، ای آشنا مپرهیز"...
