همیشه درباره چشم های دیگران می نویسم و می خونه. ولی نمی دونه...هیچ کس نمی دونه حتی خودش!
نمی دونه که تا قبل از اومدن چشماش، نمی دونستم قشنگی یعنی چی...نمی دونستم می شه برای نگاهِ یه نفر زندگی تو فدا کنی، و با کمال رضایت هم فدا کنی!
نمی دونه که از وقتی دنیا رو تو چشماش دیدم، همه چی رنگی شد...قبلش یه تصویرِ ماتِ سیاه و سفید می دیدم!
ای کاش بفهمه که دلیل بودن این همه شور فقط خودشه و بس!
ای کاش خودشو... ای کاش چشماشو، صداشو، خنده هاشو از من نگیره!