To learn that it is not enough that they”(بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند)
“ forgive one another , but they must also forgive themselves
Thank you for your time, ” I said humbly”(من با خضوع گفتم از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم)
Is there anything else”آیا چیز دیگری هست که میخواهید فرزندانتان بیاموزند؟
To learn that it only takes a few seconds”(بیاموزند که چند ثانیه طول میکشد)
to open profound wounds in those they love(زخم های عمیقی در دل آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم)
“ and it can take many years to heal them(اما سال ها طول میکشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم)
To learn that a rich person”(بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد)
is not one who has the most
“ but is one who needs the least
To learn that there are people”(بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را شدیدا و به طرز ساده ای دوست دارند فقط نمیدانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند)
who love them dearly
but simply have not yet learned
“ how to express or show their feelings
To learn that two people can”(بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند)
look at the same thing
“ and see it differently
بقیه گفتگو با خدا...
…And then I asked(و سپس من پرسیدم)
As a parent, what are some of life’s lessons”(به عنوان پدر میخواهی فرزندانت کدام درس های زندگی را بیاموزند؟)
“ ?you want your children to learn
To learn they cannot make anyone”(او پاسخ داد:بیاموزند آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند)
love them. All they can do(عاشققشان باشد.همه کاری که میتوانند بکنند این است که)
“ is let themselves be loved(به خودشان اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند)
To learn that it is not good”(بیاموزند که درست نیست)
“ to compare themselves to others(خودشان را با دیگران مقایسه کنند)
To learn to forgive”(بیاموزند که ببخشند)
“ by practicing forgiveness(با تمرین بخشیدن)