Recent content by فانوس خیس

  1. فانوس خیس

    تلگرام همرو از هم دور کرد...

    تلگرام همرو از هم دور کرد...
  2. فانوس خیس

    چقد دلم واسه بچه های اینجا تنگ شده بود اما تو پرو فایل هر کدوم که رفتم دیدم خیلی وقته که نیستن...

    چقد دلم واسه بچه های اینجا تنگ شده بود اما تو پرو فایل هر کدوم که رفتم دیدم خیلی وقته که نیستن ..مث من ..
  3. فانوس خیس

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم. من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
  4. فانوس خیس

    عااا سلام مدیر ....خوب هستین ..چقد دل تنگ اینجا بودم من و نمی تونستم بیام..میدونم منو یادتون نیس...

    عااا سلام مدیر ....خوب هستین ..چقد دل تنگ اینجا بودم من و نمی تونستم بیام..میدونم منو یادتون نیس ولی من یادمه
  5. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    بازم د خخخخ آن فرو ریخته گل های پریشان در باد>>><<<کز می جام شهادت ،همه مدهوشانند
  6. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    خخخ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد ............ بختم ار یار شود، رختم از اینجا ببرد
  7. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی
  8. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    ایهام ب چی داره؟
  9. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
  10. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    چیه مگه؟؟
  11. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
  12. فانوس خیس

    مشاعره با سخنان بزرگان

    تاریک ترین زمان شب نزدیکترین زمان به سپیده صبح است
  13. فانوس خیس

    گفتگوهای تنهایی

    بعد مدت ها باز اومدم تالار .چقدر دلم تنگ شده بود واسه تالار و دوستای مجازیم اما این بار کسی از دوستام نبودن ...فک میکنم داره کم کم دیر میشه سنمون میره بالا..یادش بخیر پارسال سر همین باشگاه مهندسان یه درس4 واحدی افتادم ..بازم مث قدیم رفتم تالار مشاعره و همه ی پستارو به اسم خودم کردم..نمی دونم چرا...
  14. فانوس خیس

    مشاعره با سخنان بزرگان

    «در دنیایی که دیوارها و دروازه‌ها وجود ندارند چه احتیاجی به پنجره و نرده است؟» البرت انيشتين
  15. فانوس خیس

    مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد

    من به بوی تو رفته از دنیا بی خبر از فریب فرداها روی مژگان نازکم می ریخت چشمهای تو چون غبار طلا تنم از حس دستهای تو داغ گیسویم در تنفس تو رها می شکفتم ز عشق و می گفتم «هر که دلداده شد به دلدارش ننشیند به قصد آزارش برود، چشم من به دنبالش برود، عشق من نگهدارش» آه، اکنون تو رفته ای و غروب سایه می...
بالا