فانوس تنهایی
پسندها
8,914

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نيگا اين آقاي جيغ شيش نقطه چه پياماي خوبي برات ميذاره :دييييييييي
    من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم، و ندایی که به من می گوید : " گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است. "
    دوست من

    هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دریایی از نا امیدی است ،

    دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است....

    دلت پرامید ....
    اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد.

    "دکتر شریعتی"
    روزگارا:
    تو اگر سخت به من میگیری،
    با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
    گرچه دلگیرتر از دیروزم،
    گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
    لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

    زندگی باید کرد...!
    خو بخند ديگه خو ...
    تازه پس فردام روزته قراره جوراب بهت كادو بديم :دي
    خدا رو چه ديدي ؟ شايد اينده يه جوري بشه كه فكرشم نتوني بكني
    تنهاييييييييي ؟؟؟؟ بيخيال گذشته ها آينده رو بچسب ........
    زندگی یک ارزوی دور نیست
    زندگی یک جست و جوی کور نیست
    زیستن در پیله ی پروانه چیست؟!
    زندگی کن زندگی افسانه نیست.
    گوش کن...!!
    دریا صدایت میزند!
    هر چه نا پیدا صدایت می زند!
    جنگل خاموش میداند تورا.
    با صدایی سبز می خواند تورا.
    اتشی در جان توست.
    پیله ی پروانه از دنیا جداست.
    زندگی یک مقصد بی انتهاست.
    هیچ جایی انتهای راه نیست!
    این تمامش ماجرای زندگیست...!!!


    روزت مبارک وحید ! انشالا بزودی شیرینی پدر شدن رو میدی :gol:
    امید...
    کلمه ی زیبایست...
    خیلی ها ندارند...به همه میگن دارن این امیدو...نشون میدن که دارن...
    برای اینکه آبروشون نره ...سعی میکنن کارهاشون رو جوری پیش ببرن که این امید دروغین از بین نرود...
    امید را نداری...
    بذار امید تورو داشته باشه...
    وحید جان وقتی میبینه که خسته شدی...
    وقتی میبینه که تسلیم شدی...
    خیلی بدتر بازیت میده...
    سعی کن تسلیم نشی...
    مهم نیست.

    روزت مبارک وحید.:gol:
    انشالله یه روز بابایی بشی
    فقط سعی کن بابای بداخلاق نشی:
    بابا نوشته که تو تاپیک
    خو برو بخون وا!!!
    دوست داشتی شرکت کن
    این تاپیک تبلیغه
    کدوم تاپیک چی شد؟

    این چه اواتاریه؟
    اه اه
    خوبی وحید جان؟؟؟
    بازهم دلتنگی...
    بازهم ناراحتی از این زمانه...
    آره؟
    مهرورزان زمان های کهن
    هرگز از خويش نگفتند سخن
    که در آنجا که" تو" يی
    بر نيايد دگر آواز از "من"!
    ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به ياد
    هر چه ميل دل دوست،
    بپذيريم به جان،
    هر چه جز ميل دل او ،
    بسپاريم به باد!
    آه !
    باز اين دل سرگشته من
    ياد آن قصه شيرين افتاد:
    بيستون بود و تمنای دو دوست.
    آزمون بود و تماشای دو عشق.
    در زمانی که چو کبک ،
    خنده می زد " شيرين" ،
    تيشه می زد "فرهاد"!
    نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،
    نه توان کرد ز بيدردی "شيرين" فرياد .
    کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است!
    عشق در جان کسی ريختن است!
    کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
    خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
    خواه با کوه در آويختن است .
    رمز شيرينی اين قصه کجاست؟
    که نه تنها شيرين ،
    بی نهايت زيباست :
    آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :
    جان چراغان کنی از عشق کسی
    به اميدش ببری رنج بسی .
    تب و تابی بودت هر نفسی .
    به وصالی برسی يا نرسی!
    سينه بی عشق مباد!!
    فریدون مشیری
    خوشـا به حـال گیاهان


    که عاشـق نورند



    و

    دسـت منبسـط نور


    روی شانـه ی آنها ست..


    سهراب سپهری
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا