شراره که خیلی وقته. فکر کنم تو ندیدیش. خیلی وقته فوت شده.
شراره اولین بچه ای بود که من تو شیرخوارگاه دیدمش.
روزی که با مهران رفته بودیم واسه تحویل شوینده هایی که خریده بودیم. اولین خریدی که حضور داشتم. اولین باری که آتوسا و مهران و ندا و آرامش و دیدم. اون روز رفتیم واسه تحویل. داخل نرفتیم که بچه ها رو ببینیم. اون موقع ممنوع بود. ولی شراره تو اتاق قرنطینه بود. مثل همیشه سرش بانداژ بود.
شراره هم مشکل الهام و داشت. ولی مشکل اون خیلی حاد تر بود.