شاعر سایت' آخرین فعالیت

رسیدم خونه دراز کشیدم می خوام قهوه بخورم :w22:

ما را برای در به دری آفریده اند هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد… :w29:‌ ‌

چه حکمت‌ است ندانم که در پیاله‌ی قسمت شراب تا نشود خون،نمی‌رود به گلویم

خیالِ خیر مبر، من سرم به سنگ نخورده ست، زِ توبه خسته شدم، حالِ اشتباه ندارم!

شاعر که شدم نردبانی بلند بر می دارم پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم شاعر که شدم می آیم...

بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز...

از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود در تو زندانی‌ترین رفتار، شاعر می‌شود می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر...

آرام باش، حوصله کن، آب های زودگذر، هیچ فصلی را نخواهند دید از ریگ های ته جویبار شنیده ام مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفت و گوی...

مار و سگ با هم ازدواج میکنن بچشون میشه قورباغه. به نظرتون چرا؟؟؟؟

پنج سال از نبودنت گذشت ..... و داغی که هرروز تازه تر می شود .....

بیرون بودیم، تازه اومدیم خونه میخوایم آبگوشت بخوریم.

سلام

راسو

وسواس