درس هفتم
درس هفتم
پیرمرد سالخورده ای با پسر و عروس خود زندگی می کرد. آن ها با پدر سالخورده خود ناسازگار بودند، تا اینکه روزی ظرف غذا از دست لرزان پیرمرد سالخورده به زمین افتاده و چند لک کوچک روی لباس عروس و شلوار فرزند مغرورش افتاد. ناگهان هر دوخروشیده و به یک باره از پدر کناره گیری کردند. از...
درس ششم
درس ششم
در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه...
درس پنجم
درس پنجم
یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و می ره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از...
درس چهارم
درس چهارم
درس چهارم
چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن...
بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون :
اولي: پسر من باعث...
درس سوم
درس سوم
درس سوم
بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد
همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد
زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه…
همسايه شون -رابرت- پشت در ايستاده بود
تا رابرت زن پيتر رو ديد گفت: همين الان ۱۰۰۰ دلار بهت ميدم اگه اون...
درس دوم
درس دوم
درس دوم
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش…
راهبه سوار ميشه و راه ميفتن…
چند دقيقه بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه…
راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار… !
کشيش قرمز ميشه و به...
درس اول
يه روز مسوول فروش ، منشي دفتر ، و مدير شرکت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند…
يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي کنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه…
جن ميگه: من براي هر کدوم از شما يک آرزو برآورده مي کنم…
منشي مي پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!
من مي خوام که توي باهاماس باشم...
وا یعنی چه؟چه معنی داره پسر بعد از ازدواج هم با یه دختر غریبه رابطه داشته باشه؟هر چند رابطه خواهر برادری
اصلا مگه آدم با غریبه ها میتونه خواهر باشه؟
از کجا معلوم اون دختره (آبجیه) هم نیتش خواهر برادری باشه؟؟؟؟
وقتی میخوای ازدواج کنی دیگه همه رابطه هاتو با دخترهای غریبه قطع کنی بهتره البته منظورم...
دختر کوهستان کی گفته ازدواج بده؟ منشا و ریشه این سئوال کجاست؟؟؟؟
همه اش اشتباهه
مخصوصا از این یکی حالم بهم خورد
* تا قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند اما بعد از ازدواج تقریبا هرچیزی می تواند سبب جدایی آنان شود!
سامرست موام
به نظر من که ازدواج خیلی هم خوبه البته...