خيبر
پسندها
4,040

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مشکل چیه که بیچاره شدی؟خدا نکنه...ان شدی حتما پیام بده...منتظرتم...خدا به همرات
    سلام..چه عجب آن شدین؟
    معلومه که گرفتم
    خوب هستی حالا؟نبودی؟!!قضیه چیه؟ناسلامتی ما همسایه ایم ها..!!
    ارش جان من دیگه باید برم..نری باز تا یه سال دیگه:دی
    منتظر خبراتم...خوش خبر باشی
    سلام آرش جان
    خوبی؟؟؟؟
    عیدت مبارک
    فروغ راست میگه
    بی قانونی بهتر از قانون مندی جواب میده :دی
    به قول فروغ این ا.ن دم در آوردن اگه نیای خیلی بد میشه .......راستی حمیدم اخراج شد ..........
    واقعا دست تنها شدیم....در مورد دانشگام درس های منم شروع شده ............بدبختی هم باش اومد امروز مدیر گروهمون یکی از درس ها رو حذف کرد ...........
    ای بابا خانوادتا ماشین سوارین خوب حق دارن!
    درست میشه نگران نباش از اونجایی که مراحل قانونی تو کشور ما از غیر قانونی بیشتر طول میکشه تحمل بایدت!
    دیگه چه مشکلی داری ؟ به ابجی بگو:دی
    ای بابا همین و کم داشتیم که تو ام نیای...این انیها باز زبون دراوردن چراشو نمیدونم
    افتضاح دیروز و امروز بسشون نبود انگار
    بالاخره که بهت میدنش....باید خلافی رو بپردازی
    خیلی به ماشین وابسته ای؟
    دانشگاه کی میری؟
    سلام آرشی خوبی سلامتی کم پیدایی(کی به کی میگه کم پیدایی)
    چه خبر ..........راستی عیدت مبارک:d
    حیف که زخم خورده ای قصد داشتم پوستی ازت بکنم که...:exclaim:
    بیخیال:D
    چرا؟الان تو پارکینگه؟عید تو هم مبارک...دیدی سر ملت و چجوری شیره گذاشتن واسه عید؟
    سلام آرش تو که مقلد سیستانی هستی امروز رو روزه گرفتی؟؟من که تا الان روزه ام..
    عیدت هم مبارک باشه
    ارش جان مریم زحمتش رو کشید تاپیک رو بست!
    بعدا راجب اتاق سبز(دفتر سخنگوی جنبش سبز) باید با هم صحبت کنیم!
    یا علی...
    تو مگه ماشینم داری؟!! (حداقل میذاشتی به سن بلوغ برسی بعد!! :whistle: :دی)
    حالا چرا خوابوندن؟!:D
    خب خدارو شکر چیزیت نشده!
    هوم؟ اره! البته راستش بیشتر بیحوصله ام تا شلوغ!!!
    دیگه وقتی بقیه میان و خودشون رسیدگی میکنن؟!! منم هر وقت حال داشتم رسیدگی میکنم!! :دی
    در زمان عمليات آزادسازي ارتفاعات بازي دراز فرماندهي محور تيپ حمله را محسن بر عهده داشت. بچه‌ها در وضعيت سختي قرار داشتند. از تمام نيروهاي گردان 9 تنها 6 نفر به ارتفاع 1050 رسيدند. محسن با گلوي تيرخورده به مبارزه ادامه داد. خون آرام آرام از جراحتش بيرون مي‌ريخت. نگاهي به پنج همرزمش انداخت. صورت بچه‌ها خسته خسته بود. بلند شد و توانست به ياري دوستانش گردان كماندويي دشمن را به اسارت درآورد. افسر بعثي به اصرار مي‌خواست فرمانده نيروهاي ايراني را ببيند بچه‌ها يكي از بسيجي‌ها را به عنوان فرمانده به او معرفي كردند.(1) افسر عراقي در ميان حيرت نيروها گفت: «نه اين فرمانده شما نيست، ‌او سوار بر اسبي سپيد بود اما هرچه به طرفش تيراندازي كرديم اثري نداشت؛‌ من مي‌خواهم او را ببينم.» اشك از چشمان همه سرازير شد هادي غيب بار ديگر آنها را از ميان كينه و آتش دشمن نجات داده بود محسن پس از اتمام عمليات در مصاحبه‌اي اين مسئله را امداد و عنايت ائمه هدي به رزمندگان اعلام كرد.

    1- به علت مسائل امنيتي شهید وزوايي را معرفي نکردند.
    ارش درخواستش رو به مریم دادم هنوز بازه نظر سنجی...!
    جالبه امروز صبح امار نظر سنجی تغییر اساسی کرده!!
    تا امشب منتظر شیم ببینیم چند نفردیگه رای میدن!
    معلوم هست کجایی؟:mad:نمیگی نگران میشیم؟گوشتو بپیچم؟:D
    باشه رفقیق منتظر خبراتت هستم...من اصلا حالم خوب نیست...زیاد نمیمونم
    بعدا با هم حرف میزنیم
    به امید پیروزی;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا