دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال، حوضِ خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدرِ مردِ من به تنهایی
ادبیات پایداری بود…
ببخشید من یه سوال داشتم که شاید به نظرتون خیلی بد بیاد!!
میخواستم درمورد این تاپیکی که زدین سوال کنم، تاپیک خادمین و راویان.
راستش من اصلاً از این مفاهیم سر در نیاوردم!!
اگه میشه واسم توضیح بدین که "خادمین" و "راویان" چه کسانی هستن. ممنون.