آناهیتا.م
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خدایا من میگذرم اماتونگذر.....از کسانی که این بغض های شبانه رابه من هدیه دادند.....................
    میخواهم برگردم به روزهای کودکی
    آن زمان ها که:
    پدر تنها قهرمان بود
    عشق ، تنها در آغوش مادر خلاصه می شد
    بالاترین نقطه زمین شانه های پدر بود
    بدترین دشمنانم خواهر و برادرهایم بودند.
    تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود
    و معنای خداحافظ
    تا فردا بود.
    با سلام...
    گروه هنری نقشینه نقدیم می کند:



    فصلنامه هنری نقشــــینه - ویژه نامه موسیقی | سال دوم - بهار 1393-شماره 3

    با ما همراه باشید....:gol:
    عده ای میگویند دروغ عامل بسیاری از جدایی هاست!
    اما نه!
    این حقایق هستند که انسان ها را از هم دور میکنند!
    وگرنه ما دروغ میگوییم که نزدیک باقی بمانیم!
    شاید دردناک باشد!
    اما ما به نوعی محکوم به دروغ گفتن هستیم! درست به همان اندازه که محکوم به زندگی کردن!
    خدايـــا ؛



    ايـن روزهــا حرفهـــايم



    بويـــِ نـ ـاشـــکري مي دهنــد ...



    امـــا تـــو...



    بـه حســـاب تنهــ ــ ـايي و درد دلــ بگـــذار...!
    من زنــ ـم...

    و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو میبرد!

    دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی.

    قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشم هایت می آیند

    . تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم.



    ( سیمین دانشور )
    آقـای ِ شهـردار!


    بـگوییـد ایـن قـدرعـوض نکـننـد


    رنـگ و روی ِ ایـن شـهرِ لـعنتـی را ...


    ایـن پیـاده رو هـا ...


    میـدان هـا ...


    رنـگ و روی ِ دیـوار هـا ...


    *خـاطراتـم* دارنـد از بیـن می رونـد!
    نه تو می مانی و نه اندوه


    و نه هیچیک از مردم این آبادی ...


    به حباب نگران لب یک رود قسم،


    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،


    غصه هم می گذرد،


    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...


    لحظه ها عریانند.


    به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.



    سهراب سپهری...
    روزی از روزها ،


    شبی از شب ها ،


    خواهم افتاد و خواهم مرد ،


    اما می خواهم هر چه بیشتر بروم


    تا هرچه دورتر بیفتم ،


    تا هرچه دیرتر بیفتم ،


    هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .


    نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،


    پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،


    افتاده باشم و جان داده باشم ،


    همین


    (دکتر علی شریعتی)
    ماهیان از از تلاطم دریا
    به خدا شکایت کردند
    و چون دریا آرام شد
    خود را اسیر صیاد یافتند
    در تلاطمهای زندگی حکمتی نهفته است
    از خدا بخواهیم دلـمان آرام باشد
    نه اطرافمان
    کاش باران بگیرد... کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "هـــا" كنم و با گوشه ي آستينم همه را يكباره پاك كنم ... و خلاص...!!!
    سرخ ...... زرد ......... سبز

    وسوسه شده امکدام سیب را بردارم ؟!... ... میوه فروش پوزخندی زدتردید نکنتمام سیب ها تو زردند!!
    کاش سرم را بردارم
    و برای هفته‌ای در گنجه‌ای بگذارم و قفل کنم
    در تاریکی یک گنجه خالی
    روی شانه‌هایم
    جای سرم چناری بکارم
    و برای هفته‌ای در سایه‌اش آرام گیرم …
    عضویت ِ شما تایید شد. به کافــــــه هنــــــر خوش آمدید ؛

    امید که از هنر،دانش و ایده های شما کمال استفاده رو ببریم . :gol:

    مدیریت تالار هنر - 1392/10/10
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا