ل

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • .

    .

    .

    یادت باشد زندگی کوتاهست! پس ببخش ... مهربان باش ... دوست بدار & همیشه بخند ...!

    [IMG]
    .

    .

    .

    پیشاپیش سال نو مبارک عزیزم ...

    امیدوارم سال جدید برای خودت و خانوادت سالی باشه پر ار قشنگی ها & روزهای خوب ...


    عترت آمد از آیینه ام
    کیست در غار حرای سینه ام
    رگ رگم پیغام احمد می دهد
    سینه ام بوی محمد می دهد

    میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش و ولادت امام جعفر صادق (ع) بر شما خجسته باد


    از درز دنيا نگاه مي کنم
    خانه هايي با پرده هاي کشيده
    رهگذراني سر در گريبان
    با سايه هاي کشيده ...

    از درز دنيا نگاه مي کنم
    کوچه
    تا دو سوي عالم
    بي خواب است ...

    چندي است دنيا
    مرا به کناري نهاده است
    و نمي بيند
    از درز دنيا نگاه مي کنم ...

    .

    .

    .

    در پناه خداي مهربون باشي هميشه عزيزم ...



    گاهی گمان نمی كنی و می شود ...

    گاهی نمی شود ... نمی شود ... نمی شود !

    گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست ...

    گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود ...

    گاهی گدای گدايی و بی نصیب ...

    گاهی تمام شهر گدای تو می شود ...!


    baran
    بَه سلام
    چه عجب
    چطوری محمد جان؟خوبی؟
    امیدوارم خوبِ خوب باشی
    مرسی لطف داری
    از متنتم ممنون,خیلی...
    جمله ی عجیبی یه آ, تأمل برانگیز...
    غمگيني

    مي دانم !

    چشم هايت را بسته اي

    به آدمهايي فكر مي كني

    كه گرگها را تكه پاره مي كنند !

    و به بهشتي كه تا ابد خالي خواهد بود ...

    چرا دستهاي ما را اين قدر كوچك آفريده اي ؟

    و هيچ گاه آيا فكر كرده اي

    كه اين دلهاي شيشه اي

    با تلنگري

    مي شكند؟

    پروردگارا !

    چشمهايت را باز كن

    غمگين نباش

    شايد معجزه اي بشود ...

    عصاي موسي را كجا گذاشته اي ؟!...


    گفت با هر سختي، آساني ست

    با هر رنج، شادي

    در دل هر غم، نشاط

    راست مي گفت او ...

    و من

    تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!


    محمد جعفری(آزاد)
    دوستي خاطره ي باران است

    ترش و شيرين ، چو يكي كاسه انار


    قدري احساس برايم كافيست

    بيش از اين نيز ، زمن چشم مدار


    غصه را حبس مكن در سينه

    بغض را بشكن و اين بار ببار !


    راستي اشك مرا يادت هست ؟

    وقت رفتن كمي از آن بردار !


    و جدايي تلخي قصه ي ماست

    تو به اين فاصله ها دل مسپار


    دوست مي دارمت اي دوست

    تو نيز ، دل تنهاي مرا دوست بدار . . .


    گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی
    آینه بغض مرا میشکند

    و من اینبار روی این تکه ی آب منجمد

    به جای عارض بیرنگ خود

    خاطره ی شفاف روزهای رفته را میبینم

    من تورا میبینم

    که سبکبال و رها

    فارغ از زنجیرهای این و آن

    سوی من به آسمان می آیی

    من شوق لحظه های دیدار تو را میبینم

    که خواهش دستان سرد مرا

    از خلال ابرها می یابد

    و به دستان تا ابد گرم تو پیوند میدهد

    و من با تمام احساس قلبم

    برای آن پابرهنه دویدن های روی ابرها

    شعر دلتنگی آغوش تورا میگویم

    من روی این منجمد بیرحم راستگو

    عکس رویایی چشمان تورا میبینم

    و نقش هولناک روزی را که

    همچو یک ماتم سر

    آنهمه زیبایی بی حد و حصر

    در نگاه پراضطرابم قطره اشکی شد و ریخت

    من تو را گاه به گاه در جای خود

    روی این قاب خسته ی آویخته

    که نه انگار که جدایی تا ابد آنرا شکست

    دگربار لبخند به لب میبینم...
    سلام محمد جان
    امیدوارم خوب و سلامت باشی
    منم کم فرصت می کنم بیام
    ولی به یاد همتون هستم
    شاد باشی همیشه....
    10 آذر تولد دوستمون ترانه مهر....
    http://www.iran-eng.ir/member.php?u=162320


    نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!


    به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...


    آدم ها مي ­آيند

    زندگي مي­ کنند

    مي­ ميرند

    و مي­ روند

    اما ...

    فاجعه­ ي زندگي تو

    آن هنگام آغاز مي­ شود

    که آدمي مي­ ميرد

    اما

    نمي رود !

    مي­ ماند ...

    و نبودنش در بودن تو

    چنان ته­ نشين مي شود

    که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

    و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

    آزاده طاهائي


    امروز دیدم ...

    فهمیدم

    چقدر ...

    چقدر زیباست ...

    انعکاس آسمان بر روی زمین خیس از باران ...

    آسمانی سربی ...

    خاکستری های متفاوت ...

    و چشمانی که نیاز به بالا نگریستن نداشت ...

    باران که می بارد تو همیشه می آیی ...

    انعکاس زندگی همین دور و برهاست

    نگاه کن شکوه زندگی را ...

    خدا همین جاست ...!


    هر چند حال و روز زمين و زمان بد است
    يک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
    حتی اگر به آخر خط هم رسيده ای
    آنجا برای عشق شروعی مجدد است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا