من که میدانم شبی عمرم به پایان مرسد
نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد
شب خوش
روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
یک حمله دیگر برسان باده که مستیدهد یاد ار نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدائی
تو به تقصير خود افتادي ازين در محروم / از كه مي نالي و فرياد چرا مي داريدر چنین عهدی که نزدیکان ز هم دوری کنند
یاری غم بین که از من یک نفس هم دور نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |