یادتـه اون روز ... مــن ملیـض بودم ...
اصـن حالـم خـوب نبــود ...
تو امدی کنــارم هـی اصــرار که بــریم دکتــر ...
منــم هـی انکار که حوصله ندارم آماده بشم ...
هی اصرار از تــو انکار از من ...
توام گفتی خودم آمادت میکنم عشقــم ...
اول از همه رفتی سراغ لوازم آرایشم ...
(آخه ملیضو آرایش میکنن !!! :| )
خلاصه شروع کردی به آرایش کردن چی شدم دیگه بماند ...
بعد لباس تنم کردی ...
نمیدونی چقدر دوست داشتم که تورو میدیدم داری آماده ام میکنی ببریم دکتر ...
پرستار که تو باشی ملیض شدن لذت داره مرد من ...ツ
یکی از فانتزیام اینه:
وقتی شوبری ملیض شده و من
صوب زودتر از اون بیدار میشم و
میدونم ک امروز خیلی کال داله و بیدال شد باید زود بره ب کالاش بلسه....
بلم بالای سلش... آهنگ بزالم و صدای آهنگو زیاد کنم
وقتی دیدم بیدال نیمیشه....
بلم خودکار بلدالم و تموم دستا و پاها و گردنشو خط خطی کنم
داشتم نقاشی میکلدما یهو بیدال میشه
منم که الفرااااااااااااااااااااااااااااااااااااار
خولاصه عصبانی شده بود ...
دادا میزد جرات داری از اتاق بیا بیرون...
درو هل داد منم الکی جیخ کشیدم گفتم دستم گیر کرد لای در
ولی اینقد عصبانی بود گفت به درک
خداییش داشتم سیکته میکلدم خخخخخ
بالاخره خسته شودم و درو رها کردم..
اومد داخل زود تند سریع پریدم بغلش..
خودمو مظلوم کلدم
گفتم : عاقا خو میخواسی زودتر از من بیدال شی.. همینه که هس
تو که خوابی کی منو ببره دانشگا عخشم!
خندش گرفت گفت: رو که نیس... چقدم تو صوب دانشگاه داری :|
بعدم به خوبی و خوشی صبونه خولدیم
.
.
.
.
.
.
پ.ن: عاشق همین لحظه هام که تو اوج عصبانیت یه دفه لبخند رو لبت میشینه ツ پ.ن:ساعت ماجرا: 6:40 امروز صوبツ پ.ن : تو که دیلت نیمیاد منو بزنی چلا الکی سرم داد میزنی که نالاحت شم
والاو...
ولی خوب گوناه داشتا.. بیچاله ملیض بود...
عشقت باید تو بغلت باشه
محکم تو سینه خودت فشارش بدی
تا نفسش بند بیاد
جیــــــــــغ بکشه
دور خودت بچرخی و بچرخونیش
این قدر بچرخی ... این قدر بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ... بچرخی ... بچرخونی ...
تا سر هر دوتانو گیــــــــــج بره پــــــــــهن شید رو زمین
بعد چشماتونو ببندید
دنیا دور سرتون بچرخه ... بچرخه ... بچرخه ...
بعد خوشحال باشی که چقدر زورت زیاده که تونستی دنیا به این بزرگی رو بچرخونین
اینخدره دوس دارم
وقتی خیلی خیلی ناراحتم و خولاصه در حد دق کردنم
شووی از راه برسه
با یه قیافه ی داغون و درهم رو به رو شه...
اول یکم سیکته کنه
بعد بیاد کنارم بغلم کنه بگه:
عخشم چه مرگت شده؟ :|
منم همه چیو بش بگم...
بزنه تو سرم بگه:
خره دیوونه ای تو...
مگه من مردم تو اینجوری غم زده ای پاشو زود تند سریع آماده شو بریم با ماشین بتابیم
ماشینو داغون کن بزن تو بولوار یکم حالت بیاد سر جاش
(خوشم میاد خودشم میدونه ماشینو میده به من ماشین دیه سالم نمیمونه والاو...
اصن حقشه ماشینشو نابود کنم... والاو...)
دوستات دارمو همین غمگینترم میکند... وقتی که نمیتوانم چهارفصل جهان رابر شانههای تو آواز بخوانم وقتی که بادیبرگهایات را از من میگیرد... درخت بالابلند من! باور کن این همه خواستن غمگین است برای پرندهای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز میکند...